چهارشنبه

«مشکل جهان نداشتن رهبری چون رهبر انقلاب ایران است» * نماينده بوشهر: فرمان رهبري را فرمان خدا می‎دانیم

  به گزارش «خبرگزاری دانشجو» از کرمان، سهراب صلاحی ظهر امروز در همایش دانشجویان بسیجی دانشگاه های کرمان که در تالار همایش های دانشگاه آزاد کرمان برگزار شد، با ترسیم وضعیت کنونی جمهوری اسلامی ایران در منطقه و در عرصه بین المللی، بر ضرروت تقویت قدرت بین المللی ایران تأکید کرد.
صلاحی قدرت جمهوری اسلامی ایران و نقش آفرینی کشورمان در غزه و لبنان را متأثر از قدرت ولایت فقیه دانست و با بیان اینکه ما تنها ملتی هستیم که در دنیا حرف جدید برای گفتن داریم، افزود: مشکل امروز جهان نداشتن رهبری همچون رهبر انقلاب در ایران است.
رئیس سازمان بسیج اساتید کشور نقش دانشگاهیان را در به فعلیت رساندن قدرت بین المللی جمهوری اسلامی ایران بسیار مهم دانست و گفت: این نقش آفرینی از آنجا ناشی می شود که نخست ایران باید به مرکزیت علمی جهان تبدیل شود که در این راستا نقش اول با دانشگاهیان است.
نماينده بوشهر: فرمان رهبري را فرمان خدا می‎دانیم
نماينده بوشهر، گناوه و ديلم در مجلس گفت: امروز افتخار ما این است که تابع فرامین ولی امر مسلمین هستیم زیرا فرمان او را فرمان خدا، رسول خدا و ائمه اطهار می دانیم و آنچه این نظام را از توطئه های مختلف دشمنان بیمه کرده است، همین تفکر الهی است.
به گزارش «خليج فارس»؛ عبدالكريم جميري در جمع بسيجيان شهر چغادك افزود : امام حسین  برای احیا دین جدش به مبارزه با ستمگران برخاست و در این راه از تمام هستی اش گذشت، بسیجیان نیز با اطاعت از ولایت امر از دین اسلام دفاع کردند و از جان خود گذشتند.

تصویب پیش نویس قطعنامه حقوق بشر علیه ایران در سازمان ملل: ۸۳ آری، ۳۱ رای مخالف

کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران : شصت وهفتمین جلسه کمیته سوم مجمع عمومی سازمان ملل امروز در مقر سازمان ملل در نیویورک برگزار شد و  کشورهای حاضر نظرات خود در خصوص پیش نویس قطعنامه که دولت کانادا ارائه و مورد حمایت ۴۲ کشور بود را بیان کردند و در پایان این پیش نویس با ۸۳ رای مثبت، ۳۱ رای منفی و ۶۸ رای ممتنع به تصویب رسید. سال گذشته این قطعنامه ۸۶ مثبت را به همراه داشت و ۳۲ رای منفی و ۵۹ رای ممتنع.

در ابتدای جلسه نماینده کشورکانادا به انتقاد از وضعیت حقوق بشر در ایران به خصوص وضعیت زندانیان سیاسی و اعدام های فزآینده پرداخت وگفت ۴۲ کشور از این قطعنامه برای در صحن علنی گذاشتن حمایت کردند.

نماینده اروگوئه رای ممتنع داد اما به انتقاد ازاعدام، آزادی بیان و تحت تعقیب قراردادن روزنامه نگاران و همچنین استفاده از شکنجه را در ایران مورد انتقاد قرار داد ولی گفت که در برخی از حوزه ها تحولات مثبتی رخ داده است. او از دولت ایران خواست که همه امکانات لازم را فراهم آورد که کمیساریای عالی حقوق بشر بتواند از ایران دیدار کند و در طول دیدار آزادانه بتواند کار خود را انجام دهد.

بعد از نماینده کانادا چندین کشور مخالف قطعنامه به ارائه نظرات خود پرداختند ونماینده ایران در سازمان ملل نیز با دفاع از عملکرد مکانیسم های حقوق بشر در ایران به انتقاد شدید از کشورهایی که به طرح پیش نویس پرداخته بودند پرداخت.

درجریان جلسه نماینده قزاقستان، با قطعنامه مخالفت کرد و استفاده از قطعنامه ها را یک ابزار برای ایجاد فشار سیاسی خواند. نماینده قزاقستان به اقدامات ایران در ارائه گزارش های دوره ای اشاره کرد و از کشورهای دیگر خواست که به این قطعنامه رای ندهند. نماینده کره شمالی نیز با قطعنامه کشورهای ارائه کننده مخالفت کرد و آن را دخالت در امور داخلی کشور دانست و گفت قطعنامه کاملا سیاسی است. او گفت که حقوق بشر نمی تواند از خارج از کشور تحمیل شود.

محمد خزاعی نماینده ایران  در سازمان ملل به انتقاد از نماینده کانادا پرداخت و گفت نمی خواهد که به جای مردم ایران بخواهد صحبت کند. او گفت که کمیته سوم یک بار دیگر در استانه رای گیری در مورد یکی ازقطعنامه های غیرسازنده درمورد موضوع حقوق بشر در ایران است. خزائی گفت کاملا قطعنامه را به دقت مطالعه کرده است و بیش از ۱۵۰ ادعاهای بی پایه علیه ایران وجود داشته است. او گفت آشکارا قطعنامه نشان دهنده واقعیت کشور نیست و از واقعیت جامعه ایران دور است و متکی است به مطالب سایت های خبری. او انتقاد از وضعیت اقلیت ها در ایران را اغراق آمیز خواند و گفت پیش نویس تناقضات زیادی دارد.

او سپس به انتقاد از مکانیسم های حقوق بشر سازمان ملل پرداخت که به صورت گزینشی اعمال می شود و تنها برخی کشورها مورد مجازات قرار می گیرند. او گفت که نظارت بر وضعیت حقوق بشر در کشورهای مختلف باید از حالت انحصاری برخی کشورها دربیاید. او گفت که قطعنامه به دبیر کل سازمان ملل اجازه می دهد که گزارش موازی تهیه کند. او همچنین عدالت، غیرتبعیض  بودن و بی طرفانه بودن قطعنامه و رویه های حقوق شر سازمان ملل را مورد انتقاد قرار داد. خزاعی به شدت از احمدشهید انتقاد کرد که نکات و بازخوردهای ایران را در گزارش اخیر خود لحاظ نکرده است و آن را مخالف کدهای اخلاقی چنین گزارش هایی خواند.

نماینده ایران در سازمان ملل گفت چرا کشورهایی مانند آمریکا، کانادا و اسرائیل  به خاطر نقض حقوق بشر در این کشورها تحت مکانیسم های کشوری قرار نمی گیرند؟ او گفت این کشورها باید پاسخگو باشند؟ نماینده ایران همچنین تبعیض علیه مهاجرین ومسلمانان در اروپا و آمریکا و همچنین اسلام هراسی را مورد انتقاد قرار داد. موضوع وضعیت رفتار بی رحمانه با زندانیان، نگهداری زندانیان در گوانتانامو و بگرام و همچنین شکنجه علیه زندانیان در آمریکا نیز از موارد مورد انتقاد خزاعی نسبت به آمریکا بود.

او سپس به انتقاد از وضعیت حقوق بشر در کانادا پرداخت و گفت که «دولت کانادا در رفتار خودش نژاد پرست است». نماینده ایران همچنین در سخنرانی طولانی خود به انتقاد از وضعیتی که بر شهروندان در غزه می رود و سیاست های اسرائیل در این زمینه پرداخت. او انگشت نما کردن برخی از کشورها را در سازمان ملل مورد انتقاد قرار داد و گفت که هیچ کدام از کشورهایی که خود را قهرمان حقوق بشر می نامند حرفی از قتل عام در غزه نمی زنند. او همچنین از قتل دانشمندان هسته ای ایران نیز انتقاد کردو گفت که استانداردهای دوگانه باعث می شود که مکانیسم های حقوق بشر سازمان ملل تحریف شود.

نماینده کشورکوبا نیزبه انتقاد از قطعنامه پرداخت و گفت که همکاری بین المللی روی اصل بی طرفی امکان پذیر است نه گزینشی برخورد کردن با کشور. او گفت قطعنامه انگیزه های سیاسی دارد. نماینده سوریه بعد از نماینده کوبا گفت که قطعنامه را رد می کند و اینکه هیچ کشوری در امور داخلی کشورهای دیگر بخواهد دخالت کند.

نماینده کشور اکوادر گفت که به شدت اینکه برخی کشورها را مورد انتقاد قرار می دهند مخالفت می کند. او رای منفی به قطعنامه داد. نماینده کشور روسیه سفید گفت که چنین قطعنامه ای نمی تواند برای ترویج و حمایت حقوق بشر فضای گفت وگو به وجود بیاورد. او همچنین گفت که ایران گزارش دوره ای سال ۲۰۱۰ ایران نشان می دهد که دولت ایران قابل توصیه است (از توصیه ها استفاده می کند). او گفت حمایت کنندگان از قطعنامه بی طرف نیستند و از منابع رسمی و قابل اعتماد استفاده نشده است.

نماینده چین هم با قطعنامه مخالفت کرد و گفت هیچ کشوری وضعیت کاملی در زمینه حقوق بشر ندارد. نماینده ژاپن به وضعیت حقوق بشر در ایران انتقاد کرد ولی همزمان گفت که با ایران در این خصوص در حال گفت وگو است واینکه ایران با مکانیسم های سازمان ملل همکاری می کند. ژاپن گفت که از پیش نویس بدون اینکه ازحامیان اولیه آن باشد حمایت می کند.

تداوم کشتار کولبران و کسبکاران مرزی: ۹ کشته و زخمی در ۹ روز

کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران ـ یک منبع محلی به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که از تاریخ ۹ آبان ماه تا ۱۷ آبان ماه حداقل ۹ نفر از کولبران و کاسبکاران در مرزهای مناطق مرزی غرب کشور کشته یا زخمی شده‌اند. این منبع فعال حقوق بشر گفت که شب سه شنبه ۹ آبان ماه نیروهای انتظامی در منطقه‌ی ” تەرگەرور” از توابع شهرستان ارومیه تعدادی از کاسبکاران مرزی را مورد هدف تیراندازی قرار داده که در نتیجه‌ این تیراندازی یکی از کاسبکاران به نام ” سامی ” کشته شده است. کمپین جزییات بیشتری از این واقعه توسط شاهدان عینی به دست نیاورده است.

در تاریخ ۱۲ آبان ماه در منطقه مرزی سردشت نیز ماموران نیروهای انتظامی تعدادی از کولبران و کاسبکاران مرزی را در کمین انداخته و آنها را مورد هدف قرار داده که در نتیجه‌ آن یک کولبر به نام خالدعلیزاده اهل روستای ” بیوران” از توابع شهرستان سردشت کشته و یک کولبر دیگر زخمی شده است. نیروهای انتظامی برای برگزاری مراسم ترحیم خانواده‌ی این کولبر کشته شده محدودیت ایجاد کرده و حتی آنها را مجبور کرده که در آگاهی ترحیم علت فوت را تصادف اعلام کنند.
همچنین شب ۱۵ آبان ماه در منطقه مرزی ” ترگەور ” از توابع شهرستان ارومیه در نتیجه تیراندازی نیروهای انتظامی به سوی تعدادی از کاسبکاران مرزی یک جوان کُرد به نام امید احمدی اهل روستای “دیری” از توابع شهرستان ارومیه کشته شده است.
در ادامه‌ هدف قرار دادن کولبران و کاسبکاران مرزی در طی روزهای اخیر، شب ۱۷ آبان ماه نیروهای انتظامی مستقر در پادگانهای منطقه‌ مرزی ” دشته وزنی ” به سوی تعدادی از کاسبکاران مرزی که به صورت کاروانی در حال حرکت بودند تیراندازی کرده و در نتیجه این تیراندازی یک جوان کُرد به نام باپیر مجاهدی، متاهل و دارای یک فرزند خردسال اهل روستای ” آلواتان ” از توابع شهرستان سردشت کشته شده است.
این منبع محلی همچنین مدعی شد که کشتار کولبران و کاسبکاران مرزی به نیروهای نظامی و انتظامی جمهوری اسلامی محدود نشده است و در ساعت یک بامداد ۱۷ آبان ماه نیز جنگندهای ارتش ترکیه مناطق مرزی کردستان عراق با ایران رو بمباران کردند که بر اثر این حمله‌ی هوایی دو کولبر و کاسبکاری مرزی کُرد به نامهای ” شپول لقمان ” ۱۹ ساله اهل یکی روستاهای تابعه‌ی مهاباد و ” مام علی ” متاهل و دارای سه فرزند اهل یکی از روستاهای تابعه شهرستان پیرانشهر کشته و و کولبر دیگری به نام ” ابوبکر ” اهل روستای ” چکو” از توابع شهرستان پیرانشهر زخمی شده است. یکی از کولبران این منطقه در گفتگو با این فعال حقوق بشر ضمن تائید این خبر اعلام کرد که آنها در یک چادر و خانه‌‌ایی در منطقه‌ی مرزی “سوره گولی” در مرز کردستان عراق با ایران در حال استراحت بوده‌اند که جنگندهای ترکیه محل اسکان آنها را مورد هرف قرار داده‌اند. در این حمله همچنین چندین حیوان بارکش نیز تلف شده است..
در مهر ماه سال جاری کمپین بین المللی حقوق بشردر ایران گزارش جامعی را در خصوص کشتار کولبران و کاسبکاران مرزی کُرد منتشر کرد که بر پایه‌ این گزارش تنها در سال ۱۳۹۰ حداقل ۱۴۶ کولبر و کاسبکار مرزی کشته یا مجروح شده‌اند. کمپین همچنین با ارسال نامه‌ای به مقامات ایرانی از آنها خواست که استفاده از نیروی مرگبار علیه کولبران و کاسبکاران غیر مسلح را متوقف و سیاست خود در خصوص ساکنین مناطق مرزهای غربی ایران را بازنگری کند. کمپین از دولت ایران خواسته است تا طرح انسداد مرزهای خود را تا اصلاح کامل و برطرف کردن کاستی‌های موجود متوقف کند و الویت طرح را جان و سلامتی ساکنین مناطق مرزی قرار دهد.

محمد موسوی خوئینی ها می گوید نباید به هرقیمتی در انتخابات شرکت کرد

به گزارش سایت کلمه در روز سه شنبه، آیت‌الله محمد موسوی خوئینی‌ها، عضو ارشد مجمع روحانیون مبارز، ضمن ابراز ناامیدی نسبت به برگزاری انتخابات آزاد در شرایط کنونی ایران، گفته است «نباید به هر قیمتی در انتخابات شرکت کرد.» آقای خوئینی‌ها در نشست خود با  اعضای سازمان دانشجویی حزب اسلامی کار، با آنچه که «تفکر شرکت در انتخابات با هر قیمتی» خوانده،‌مخالفت کرده است.
موسوی خوئینی‌ها  حدود ۲ ماه قبل هم در نشست خود با اعضای انجمن اسلامی دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران، ضمن اشاره به  فراهم نبودن امکان مشارکت در انتخابات برای اصلاح طلبان و منتقدان گفته بود که «موانع جدی در این مسیر وجود دارد».

جواد لاريجانی: در ايران حکم شکنجه‌گر اعدام است

ايلنا ـ تعداد کسانی که در کشورهای مدعی حقوق بشر در زندان‌ها کشته می‌شود رقم بسیار بالایی است ولی در ایران این خطا کمتر اتفاق می‌افتد ولی بلافاصله پیگیری می‌شود.
دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضاییه در نشست خبری خود ضمن تسلیت ایام سوگواری امام حسین (ع) هدف از این گفت‌و‌گوی رسانه‌ای را وجود تحرک بین المللی برعلیه ایران در طرح یک قطعنامه عنوان کرد. به گزارش خبرنگار ایلنا، جواد لاریجانی تعلل سه ماهه برای تمدید روادید هیات ایران در سازمان ملل را در راستای ایجاد مانع برای اعلام مواضع صریح جمهوری اسلامی دانست و تصریح کرد: جمهوری اسلامی مواضع‌اش روشن است و آن را بیان می‌کند. از نظر جمهوری اسلامی انچه که به اسم قطعنامه مطرح شده یک بیانیه خصمانه است که دولت‌های متخاصم غرب با استفاده از نقاط معیوب سازمان ملل تلاش می‌کند با عنوان قطعنامه به آن مشروعیت بخشد اما اتهامات آن‌ها کاملا کلیشه‌ای و بی‌مورد است.
لاریجانی اضافه کرد: بار‌ها پاسخ‌های تفصیلی خودمان را به سازمان ملل فرستاده‌ایم و حتی برای پیش نویس این قطعنامه این کار انجام شد و بیانیه یکجانبه صادر شد.
وی تصریح کرد: از نظر جمهوری اسلامی، آمریکا و دولت‌های غربی صلاحیت اخلاقی در مورد صحبت از حقوق بشر را ندارند چون حمایت وسیع آن‌ها از جنایتکاران در سطح دنیا آشکار است که آخرین برگ آن حمایت از رژیم صهیونیستی در غزه است.
دبیر ستاد حقوق بشر افزود: نکته دیگر در این قطعنامه حمایت صریح از تمام تحرکات تروریستی علیه ملت ماست که گروههای مربوط به تروریست‌ها و کسانی که اتهامات بزرگ مشارکت در امور تروریستی را دارند به عنوان مدافعان حقوق بشر نام برده شدند.
وی اضافه کرد: رعایت حقوق بشر برای جمهوری اسلامی یک وظیفه شرعی و قانونی است و نظر غرب تاثیری در مسیر ایران نمی‌گذارد.
لاریجانی در پاسخ به سوال پرس تی وی در رابطه با کشته شدن خبرنگار آن رسانه گفت: این کار جنایت علیه بشریت است و مخالف معاهده دفاع از خبرنگاران در دنیاست.دنیا برای اولین بار شاهد است که صدای غیر از غرب در دنیا وجود دارد. این جنایت چند سرفصل دارد که مهم‌ترین آن کشته شدن یک فرد بیگناه است و جلوگیری از جریان آزاد اطلاعات و پوشش جنایات در حال انجام برای آشکار نشدن آن هم از ابعاد دیگر این جنایت است ولی ما از تمام مکانیزم‌های بین المللی استفاده می‌کنیم تا از جریان اطلاعات در دنیا دفاع کنیم.
گزارش احمد شهید منصفانه نیست
دبیر ستاد حقوق بشر با اشاره به گزارش احمد شهید، آن را فاقد وجاهت اخلاقی و قانونی دانست و گفت: احمد شهید یک گزارشگر بی‌طرف نیست و هیچ یک از اصول گزارشگری سازمان ملل را رعایت نکرده است. او بالغ بر ۲ هزار ادعا بر علیه ایران جمع آوری کرده و گفته است ظرف سه روز می‌خواهد به آن‌ها رسیدگی کند که این امکانپذیر نیست.
وی اضافه کرد: احمد شهید نام بعضی از منابع‌اش را ذکر نکرده در نتیجه ما نمی‌توانیم موارد را پیگیری کنیم. گزارش احمد شهید یک گزارش به هم ریخته و مفتضحانه است او به دنبال تنش سازی علیه ایران است و اعلام کرده کسانی که می‌خواهند علیه ایران گزارش دهند با هزینه او به حضورش بروند و موارد را بیان کنند.
لاریجانی تصریح کرد: ما با اصل گزارشگری کاملا موافق هستیم. ایران به کمیساریای حقوق عالی بشر ۱۰۰ توصیه ارایه کرده و درخواست کرده همه آن‌ها از نظر مثبت یا منفی بودن بررسی شود ولی احمد شهید در دام گروههای تروریستی افتاده و تمام حرف‌ها و مواضع آن‌ها را علیه ایران مطرح می‌کند و این برای یک نظام بین المللی شرم آور است که گزارشگرش گزارش تروریست آدم‌کش را منتشر کرده است.
دبیر ستاد حقوق بشر از دعوت خانم پیلای برای سفر به ایران یاد کرد و گفت: ما از فعال شدن دفتر کمیساریای حقوق بشر برای تهیه گزارش از امور خاورمیانه در ایران استقبال می‌کنیم چون سیستم قضایی ایران بسیار باز است و ما به دستاوردهای خود اطمینان داریم و بار‌ها گزارشگران موضوعی با چارچوب‌های مشخص و موضوعات روشن از ایران بازدید کرده و باز هم خواهند آمد.
لاریجانی در پاسخ به سوال خبرنگاری در رابطه با شکایت مطرح شده توسط یکی از نهادهای دولتی از او گفت: این شکایت مربوط به مالکیت یک زمین کشاورزی قدیمی است و دولتی‌ها احساس وظیفه کردند که این شبهه مالکیتی را بررسی کنند. و این نوع پرونده‌ها درباره سندهای مالکیت زمین‌های کشاورزی در قوه قضاییه بسیار مطرح است.
پرونده ستار بهشتی با جزئیات بررسی می‌شود
دبیر ستاد حقوق بشر در رابطه با پرونده ستار بهشتی گفت: این پرونده مربوط به مسوولین قضایی است و بسیار دقیق و مرحله به مرحله به اطلاع مردم ایران خواهد رسید. مطرح شدن پرونده بهشتی و کهریزک نشان از قوت و صلابت سیستم قضایی دارد. تعداد کسانی که در کشورهای مدعی حقوق بشر در زندان‌ها کشته می‌شود رقم بسیار بالایی است ولی در ایران این خطا کمتر اتفاق می‌افتد ولی بلافاصله پیگیری می‌شود.
وی با اسف آمیز خواندن حادثه کهریزک و مساله ستار بهشتی گفت: با دستور قاطع ریاست قوه قضاییه به همه جهات این پرونده رسیدگی می‌شود.
لاریجانی همچنین در رابطه با پرونده کهریزک گفت: احکام بعضی از متهمان صادر شده و بعضی نیز در حال بررسی است. ما در این ستاد پیگیر حقوق شهروندان در داخل و در سطح جهان هستیم چون تشکیلات قضایی تنها نهادی است که همه مسوولیتش دفاع از تک تک حقوق شهروندان است.
وی افزود: مدیریت زندان یک بحث فنی است که جمهوری اسلامی کارهای زیادی در این رابطه انجام داده است و ما در صددیم تعداد زندانیان را کاهش دهیم چون فکر می‌کنيم زندان رفتن بد‌ترین مجازات است.
لاریجانی در مورد غزه گفت: ما در همه حال حامی مردم فلسطین بودیم و همیشه به آن‌ها کمک کرده و می‌کنیم. برای ما به هیچ وجه قابل قبول نیست که یک حکومت نژاد پرست صهیونیست بر تمام مردم فلسطین حکومت کند و مردم فلسطین باید در یک رفراندوم وسیع برای نوع حکومت خود تصمیم بگیرند.
بازدید احمدی‌نژاد از زندان شائبه برانگیر بود
لاریجانی در مورد بازدید رییس جمهور از زندان اوین گفت: ما بسیار از این بازدید استقبال می‌کنیم و حتی برای این بازدید تقاضا هم خواهیم داد اما این بازدید دارای شائبه‌هایی بود که در صورت رفع آن‌ها بازدید رییس جمهور از زندان بلامانع است. مسوولین زیادی از زندان‌ها بازدید کرده و خواهد کرد.
وی جمهوری اسلامی ایران را یکی از معدود کشورهایی دانست که هم در قانون اساسی و هم در شریعت‌اش شکنجه منع شده است و تاکید کرد اگر معلوم شود شخصی این کار را انجام داده شدید‌ترین برخورد در حد اعدام برایش پیش بینی شده است.
دبیر ستاد حقوق بشر در مورد ادعای رسانه‌های غربی در رابطه با ایران گفت: آن دسته از مسایلی که از منابع بین المللی و رسمی است بسیار سریع‏، فنی و مفصل پاسخ داده می‌شود و بسیاری از پاسخ‌ها در پرونده‌های سازمان ملل ثبت است ولی در مورد ادعای رسانه‌ای این رسالت رسانه هاست که حقایق را پیدا کند و آن‌ها را بست دهد.
لاریجانی در پاسخ به سوال خبرنگار ایلنا در مورد نظارت ستاد حقوق بشر بر حقوق شهروندی متهمان گفت: مراجعه به ستاد حقوق بشر از همه گروه‌ها و ادیان زیاد است و ما بلافاصله این شکایت را با مسوولین ذی ربط مطرح می‌کنیم و آن را با حساسیت خاصی دنبال می‌کنیم.
وی گفت: این وظیفه تشکیلات حکومتی است که دنبال شکایات برویم و تشکیلاتی را برای دفاع از حقوق متهمین به وجود بیاوریم. در جمهوری اسلامی متهم دارای حقوق شرعی و قانونی مسلمی است ولی ما جو سازی نمی‌کنیم و حقوق تک تک شهروندان را محترم شمرده و کارشان را با علاقه پیگیری می‌کنیم.
دبیر ستاد حقوق بشر در رابطه با نسرین ستوده گفت: ‌پرونده ایشان مسیرهای معمول را طی کرده و ایشان به جرم فعالیت علیه امنیت نظام در حال گذراندن دوران محکومیت خود هستند. نسرین ستوده اخیرا ملاقات خوبی با خانواده داشته و از وضع سلامتی مطلوبی برخوردار است.
وی اضافه کرد: اگر به هر یک از زندانیان ما صدمه‌ای وارد شود ما بسیار حساسیم ولی ستاد حقوق بشر نمی‌تواند در این پرونده‌ها دخالت کند و پرونده مسیر خودش را دارد.
دکتر لاریجانی در رابطه با سکینه محمدی گفت: او فعلا در مرخصی است و با خانواده‌اش در تماس است.
وی اضافه کرد: قوه قضاییه بسیار قوی و پیچیده است و از جوسازی‌ها دور است و کار خودش را می‌کند و ما در شورای حقوق بشر ناظر بر حقوق متهمین و محکومین هستیم و از آن‌ها دفاع خواهیم کرد زیرا حقوق متهم در قوانین ما بسیار وسیع و روشن است.

آسوشیتدپرس: شیبه سازی انفجار هسته ای در ایران

 به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس از وین، رژیم تهران دست به شبیه سازی کامپیوتری انفجار هسته ای زده که قدرتی معادل سه برابر بمب اتمی هیروشیمای ژاپن در جنگ جهانی دوم دارد.
این خبرگزاری عنوان کرده که رژیم تهران توانسته است به جدول و نموداری در این رابطه دست پیدا کند.
به گزارش رادیو فرانسه، آسوشیتدپرس می گوید که این جدول توسط مقامات یک کشور به شرطی که اشاره ای به نام و ملیت آنها نشود در اختیار این خبرگزاری قرار گرفته است.
آژانس بین المللی انرژی اتمی سال گذشته گزارش داده بود که به جداول و نمودارهایی دست پیدا کرده که نشان دهنده این موضوع است که رژیم تهران مشغول تحلیل و محاسبه در زمینه انفجار هسته ای بوده است.
حمله تروریستهای سایبری رژیم به ‌سایت آژانس اتمی
یکی از سرورهای آژانس بین‌المللی انرژی اتمی مورد حمله هکرها قرار گرفته و اطلاعاتی مربوط به ده‌ها تن از کارکنان این سازمان ربوده شده است. این اطلاعات در وب‌سایتی به نام «پرستو» منتشر گردیده است.
آژانس بین‌المللی انرژی اتمی روز سه‌شنبه (۲۷ نوامبر/ ۷ آذر) از حمله هکرها به یکی از سرورهای خود خبر داده است.
طبق اعلام این سازمان، اطلاعات شخصی مربوط به بیش از یکصد تن از کارکنان، از جمله آدرس‌ایمیل‌های آنان ربوده شده و روز یکشنبه (۲۵ نوامبر) در وب‌سایتی به نام «پرستو» منتشر شده است.
به گزارش رادیو آلمان، در وب‌سایت مزبور همچنین پیامی به انتشار رسیده که در آن آمده است، اگر حملات به پژوهشگران هسته‌ای ایران ادامه یابند، اطلاعات حساس دیگر آژانس بین‌المللی انرژی اتمی از سوی هکرها منتشر خواهد شد.

جسم سخت...عامل احتمالی مرگ ستار بهشتی

دکتر نایب هاشم : صدای خانم ستوده در اروپا خواهیم بود

فردا در وین مصاحبه مطبوعاتی است و به اصحاب رسانه های اتریش از نسرین و ستار، آنچه بر این می رود و آنچه بر او رفت، خواهیم گفت.
از امروز در برابر پارلمان اروپا برای چند روز پی در پی، برای رساندن صدای نسرین ستوده و دیگر زندانیان سیاسی سرشناس و گمنام چادری برپاست و روز دوشنبه تصاویر بزرگ نسرین و جعفر پناهی را در جایی که زمانی تصویر آنگ سان سوچی جای داشت و من دیده بودم که چه ابهتی داشت، نصب خواهد شد.

بنا بر گزارش "کمپین صلح فعالان در تبعید" امروز چهل و سومین روز اعتصاب غذای نسرین ستوده، هفدهمین روز اعتصاب غذای فرهاد میثمی و هشتمین روز اعتصاب غذای من است. این گونه همراهیم و این چنین از هم دور و بی اطلاع از هم: یکی در زندان در زندان در زندان اوین است، دیگری در زندان در زندانی که
 حکام بر سرنوشت مردم جمهوری اسلامی ساخته اند و من در زندان جهان امروز به امید آزادی رسیدن به جهان فردای فارغ از ترس و احتیاج و جهل. جهانی که همین دیروز در کمیته سوم مجمع عمومی اش، به رغم تصویب، ۳۲ کشور به قطعنامه مرتبط با نقض حقوق بشر در ایران رای مخالف دادند.
 
حالم خوب است و در صددم که ۷۵ گرم جیره قند روزانه ام را که معادل ۲۰ حبه قند می شود، همچون فرهاد و شاید نسرین عزيز به خرما تبدیل کنم و هنوز نمی دانم که چند عدد خرمای بی دانه می شود. این را لازم دارم تا گوشت و پیه تنم به درستی بسوزند، مسموم نشوم و تا به آخر اعتصاب غذا مغزم بتواند به خوبی کار کند.
فردا در وین مصاحبه مطبوعاتی است و به اصحاب رسانه های اتریش از نسرین و ستار، آنچه بر این می رود و آنچه بر او رفت، خواهیم گفت.
از امروز در برابر پارلمان اروپا برای چند روز پی در پی، برای رساندن صدای نسرین ستوده و دیگر زندانیان سیاسی سرشناس و گمنام چادری برپاست و روز دوشنبه تصاویر بزرگ نسرین و جعفر پناهی را در جایی که زمانی تصویر آنگ سان سوچی جای داشت و من دیده بودم که چه ابهتی داشت، نصب خواهد شد.
زیرکمیته حقوق بشر پارلمان اروپا، امروز جلسه اش را به ایران اختصاص داده و آن را عمومی کرده است. از ساعت شانزده به وقت اروپای مرکزی، می توان آن را در اینجا دنبال کرد.دلم می خواست پر می کشیدم و از فردا پس از پایان کنفرانس مطبوعاتی در بروکسل می بودم و می توانستم کوششم برای پایان یافتن اعتصاب غذای نسرین و فرهاد را بازدهی احتمالی بیشتری بخشم. اما چه کنم که عزیزترین عزیزانم به بستر بیماری افتاده است و کسی نیست که درمانکده کوچکم را در این روزها بگرداند و به راحتی نمی توان درش را بست که عزيزانی گاه از فرسنگ ها دورتر با این انتظار که کسی مرهمی بر دل و جانشان باشد، به آن رو می آورند.خبرهایم از فرهاد چندان بیشتر از نسرین نیست. هم نامه او را به رضا دیده ایم. نامه قبلی او به ژیلا را هم حتما دیده اید. هنگام فرستادن مجدد گزارش “جشن” تولد مهرآوه، عکس او را برگزیدم تا به سهم خود چهره اش را برای دیگران آشناتر کنم. می دانم که در آن روز هفتاد مهمان از جمله مادر سالمند رضا به رغم خواهش فراوان، موفق نشده اند عزم او را برای پایان اعتصاب غذا تغییر دهند.
نگران اویم چرا که چهار خرمایی که جیره روزانه خود کرده از یک سیری که نوشتم قطعا بسیار کمتر است و استن تولید شده در اثر سوخت ناقص می تواند به تدریج او را مسموم کند.
امیدوارم که هر چه زودتر به اعتصاب غذایش پایان دهد و اگر احیانا هنوز مصمم است که آن را ادامه بدهد، حد اقل میزان خرمای مصرفی روزانه اش را افزایش دهد و آن را در حین شبانه روز قسمت کند وبا آب فراوان میل کند که سموم کمتری تولید شود و سموم تاکنون تولید شده، دفع شود.
من تاکنون بر این باور بودم که تنها خواست نسرین دیدار حضوری با نزدیک ترین عزيزانش است و حال به نظر می رسد “تبرئه” دختر دوازده ساله اش، مهرآوه، به جرم “گناه” های نکرده مادر، دیگر خواسته اوست. این ها که در یک نظام حقوقی معمولی، بدیهی به نظر می رسند، به خطر انداختن جان را برای نسرین ستوده به “ارمغان” آورده است.
هنوز امید دارم که ذره ای «درایت» یا «انسانیت» در وجود «حاکمان مسلط» از بروز یک فاجعه بزرگ جلوگیری کند.
علی القاعده تا دیدار بعدی غیر حضوری نسرین با رضا، مهرآوه و نیما، پنج روز مانده است. فشار خون نسرین چنان افت کرده است که حداقل یک بار در حد شوک بوده است. به جای آنکه بر بالین بیمار بیایند به او گفته اند که روزانه یکبار به بهداری مراجعه کند. اگر املاح کافی به بدن نرسد، افت فشار خون در کسی که دست به اعتصاب غذا زده است به وجود می آید. تا مدت ها آدرنالین بیشتر ترشح شده در این شرایط می تواند از افت شدید فشار خون جلوگیری کند، ولی از یک مرحله به بعد در این مورد هم به مرحله بحرانی نزدیک می شویم.
جان نسرین ستوده هم به خاطر افت شدید فشار خون و هم به خاطر پایان یافتن ذخایر چربی بدن در روزهای آتی بی خبری از او به شدت در خطر است.
رضا خندان «قصد ایجاد نگرانی بین دوستان» را ندارد. ولی من به شدت نگرانم و از همگان می خواهم که با اقدامات ناشی از نگرانی خود، از تمام امکانات خود در وجوه خود برای پایان یافتن هر چه زودتر اعتصاب غذای نسرین ستوده بهره بگیرند.

فاقد شرايط رهبری هستيد؛ استعفا دهيد، نامه محمد ملکی به رهبر جمهوری اسلامی ايران

قبول کنيد ايران در حالِ فروپاشی است. به حرف‌های اطرافيان خود باور نداشته باشيد، آن‌ها فقط به منافع خود می‌انديشند و در پايان کار رهايتان می‌کنند. در حالِ حاضر مردم تمام گرفتاری‌های خود را ناشی از اعمال و رفتار و گفتار شما می‌دانند
.... شما با توجه به اصل پنجم قانون اساسی فاقد شرايط لازم برای رهبری هستيد. بنابر اين شما بايد خاضعانه استعفای خود را به حضور ملّت بزرگوار ايران تقديم کنيد
بسم الحق
تقديم به ستار بهشتی و ديگر جان باختگان راه آزادی و برابری
هم ميهنان گرامی، ايرانيان آزاده
حدودِ شش ماه قبل (۲ خرداد ۹۱) در يادداشتی خطاب به حاکمان نظام ولايی نوشتم:
«اگرچه ميدانم داستان حاکمان اين سرزمين داستان فرعون است و ادعای خدايی و سرکشی و غرق در رودِ جهالت و خود بزرگ بينی، تا آخرين لحظه برای حفظ قدرت شيطانی، امّا آيا اين حاکميت آنقدر عقل و شعور دارد که در اين واپسين روزهای حياتش يک دم به عاقبت راهی که در پيش گرفته بيانديشد؟»
۶ ماه از نوشتن آن يادداشت گذشت، در اين مدت تحولات بزرگی در ايران و جهان و منطقه اتفاق افتاد که هر يک ميتوانست شوکی باشد بر مغزهای منجمد شده ی اين جماعت. امّا استبداديان چنان در تارِ پوسيده و سست توهمات خودساخته ی کيش شخصيتی خويش گرفتارند که آنگاه شوک و ضربه ی نهايی را بر مغز خود احساس ميکنند که خيلی دير شده و ضربه چنان قوی و شکننده است که فرصت گفتن يک «آخ» را هم از آنها ميگيرد.
در آن يادداشت نوشتم:
«مايلم پيش از آنکه فرياد سکوت دادخواهی مردم آنچنان رسا گردد که کاخ استبداديان را به لرزه درآورد و از بن فرو ريزد برای آخرين بار اعلام کنم، تحمل مردم به پايان رسيده و بيش از اين حاضر نيستند شاهد نابودی سرزمين عزيزشان باشند. مردم ما نميخواهند ايران بيش از اين تبديل به يک سرزمين سوخته شود. اين آخرين هشدار به حاکمان کشور بلازده ی ايران است»
حال که پس از گذشت ۶ ماه از آن اتمام حجت و عدم توجه به آن تذکار، کار از کار گذشته و پايان عمر حاکمان نزديک است و ميتوان آن را با تمام وجود حس کرد ميخواهم سخنی داشته باشم با يکی از عوامل اصلی اين همه بيداد و نابسامانی که ملت ما امروز با آنها دست و پنجه نرم ميکند؛ با جناب آقای سيد علی خامنه ای و بنويسم که ايشان از کجا به کجا رسيده اند.
قبل از پيروزی انقلاب ايشان را فردی ميشناختيم با ويژگيهايی از جمله علاقه به ادبيات و شعر و موسيقی و هنر، بيان خوش و قلم روان و توانا، دوستدار بحث و ديالوگ با جوانها بخصوص دانشجويان مجاهد و فدايی و انقلابی که آن روزها بسياری از قدرت بدستان امروز به اينکار افتخار ميکردند.
امّا هرچه به روزهای پايانی نظام شاهی نزديکتر ميشديم فاصله ی ايشان از دوستان و همسخنان گذشته بيشتر ميشد و به جماعتی که خود را حزب الهی ميناميدند و شعارشان «حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله» بود نزديک و نزديکتر ميشدند و پس از قرار گرفتن در کادر رهبری حزب جمهوری اسلامی برای هرچه نزديکتر شدن به قدرت درصدد قلع و قمع دوستان و دانشجويان و جوانانی که از وضع موجود و يکه تازی حزب جمهوری انتقاد ميکردند برآمدند و همان روحانی متظاهر به ضداستبداد بودن که چند بار به زندان و تبعيد گرفتار آمد، به جايی رسيد که در کسوت ولیِ فقيه و نايب بر حق! امام زمان و حاکم مطلق، بر همه جا و همه چيز مسلط شد و حال کوسِ «انا ربُّکُمُ الاَعلايی» ميزند.
جناب آقای سيد علی خامنه ای: حال که طلسم قدرتتان با سنگ جنبشهای مردمی شکاف برداشته، ميخواهم بعنوان يک آشنای قديمی سخنی با شما در ميان بگذارم . شايد باور داشته باشيد که مرگ حق است و همه از جمله من و شما هم روزی از اين جهان خواهيم رفت اما بی شک مرگ ما متفاوت خواهد بود. شما و اطرافيانتان حتماً برای آن روز برنامه ريزی کرده ايد امّا تا چه اندازه در پيشبرد آن موفق خواهيد شد خدا ميداند. ولی حديث من ديگر است:
نميدانم چه خواهد شد و فردا در کجای اين خراب آباد خواهم مرد / و از اين عمر کم حاصل چه خواهم برد؟ / به هر تقدير من هم آرزو دارم / پس از مرگم / ز جمع دوستان، يک شاعرِ سرگشته و عاصی / زند فرياد که ای مردم / فلانی برد عمری دار بر دوشش/ فلانی مُرد، امّا عاشقی نوشش!
بله جناب آقای خامنه ای، من و شما ۸۰ سال بيشتر يا کمتر زندگی خواهيم کرد با اين تفاوت که من ۵۰ سال در آتش عشق به آزادی ايران و مردم سوختم و شما در آتش عشق به قدرت و مقام. نميدانم در اين قمار من برنده بوده ام يا شما؟ من آن قماربازی بودم که همه چيزم را در راه رسيدن به آزادی و برابری مردم باختم و هيچم نمانده الاّ هوس قمار ديگر؛ ولی شما در اين قمار ظاهراً برنده بوديد و امروز «مقام» و «قدرت» داريد و نميدانم چه هوس يا هوسها در سر می پرورانيد.
گاهی که سخن هايتان را ميشنوم احساس ميکنم خيلی از واقعيتها دور هستيد. اخيراً در خراسان شمالی به دو جنبش مردمی اشاره کرديد، يکی جنبش پس از انتخابات سال ۸۸ که فرموديد تعدادی از فتنه گران بودند، ولی من آنها را جمعيتی چند صد هزار نفری و حتی بالای يکی دو ميليون ديدم که آمده بودند از آراء خود دفاع نمايند و بگويند به دستور جنابعالی در انتخابات تقلب شده. بعد شما جنبش بازاريان را چند نفر غربزده که فقط توانستند دو سه ظرف آشغال را آتش بزنند خطاب کرديد و من جمعيت هزاران نفری را در فيلمها ديدم. حال سؤال اين است که چگونه اين تفاوت فاحش را ميتوان توجيه کرد؟ يا چشمهای من دچار زيادبينی شده يا چشمهای شما مبتلا به کم بينی.
آقای خامنه ای، نميدانم در بيت شما چه کسانی و چگونه آنچه در اجتماع و در بين مردم ميگذرد را به شما گزارش ميکنند امّا برنامه هايی که در سفرهای شما طراحی ميشود را زياد جدّی نگيريد و باور کنيد که اين مردم همه با ميل و رغبت به استقبال و ديدن شما نمی آيند. کافی است دستور دهيد يک بار ادارات و مدارس و شهر را تعطيل نکنند و روستاييها را به زور به استقبال از شما نکشانند تا معلوم شود که آيا زر و زور و تزوير است که سازنده اين جمعيت هاست يا علاقه مردم به نظام و مظهر آن ولی فقيه.
اما بگذاريد بار ديگر به مسئله ی رفراندوم اشاره کنم . جنگ هشت ساله با تمام خسارتهای انسانی و مادی و معنوی آن با قبول قطعنامه ی ۵۹۸ شورای امنيت سازمان ملل متحد از سوی آقای خمينی ظاهراً به پايان رسيد و بعد از درگذشت آيت الله تغييراتی در قانون اساسی به نفع ولی فقيه و محدود شدن حقوق مردم داده شد و قانون اساسی دوّم به رفراندوم گذاشته شد. من در مورد آن همه پرسی و چگونگی آن فعلاً سخنی نميگويم امّا نکته برجسته اين بود که ولی فقيه به ولی مطلقه فقيه تبديل شد و اين امر اختيارات رهبری را تا حد زيادی افزايش داد و جنابعالی در جايگاه فردی مطلق العنان که همه کاره است و جوابگوی هيچ کس و هيچ دستگاهی هم نيست قرار گرفتيد. با حکم حکومتی ميتوانستيد بر روی تمام تصميمات قوای ديگر خط بطلان بکشيد که نمونه آن حکم شما در اوايل مجلس ششم در مورد قانون مطبوعات و حکم اخير در توقف سوال از رييس دولت بود. روی کار آمدن دولت معروف به دولت اصلاحات، با برنامه ی قانونمداری ـ مردمسالاری و جامعه ی مدنی و گذشت يکی دو سال و فاجعه ی بزرگ حمله به کوی دانشگاه تهران معلوم کرد که در نظامی که براساس ولايت مطلقه ی فقيه اداره شود جز «ولیّ» يعنی جنابعالی همه هيچکاره هستند و تدارکچی.
من در همان زمان که حدودِ ۱۰ سال از رفراندوم دوم قانون اساسی (۱۳۶۸) ميگذشت طی مقاله ای که برای کنفرانس «اصلاحات چيست و اصلاح طلب کيست ؟» در شهريور ۷۹ فرستادم، نوشتم:
«بايد اذعان نمود مشکل ما بعد از انقلاب ريشه در قانون اساسی و تضادهای موجود در آن دارد که امروز با سرباز کردن اين غده نياز به يک جراحی عميق در آن احساس ميشود. بايد پس از دو دهه تجربه، از نسلی که به قانون اساسی فعلی رأی نداده است کمک گرفت و شرايط يک همه پرسی کاملاً آزاد را فراهم ساخت، اگر ملّت به قانون فعلی به ويژه بحث ولايت مطلقه فقيه رأی داد هيچ کس تا يک دهه ديگر حق اعتراض به قانون اساسی را نداشته باشد.» (کتاب اصلاحات، هم استراتژی هم تاکتيک ص ۲۲۳-۲۲۴)
جناب آقای خامنه ای، از آن زمان تاکنون بارها و بارها همه پرسی را مطرح کرده ام ولی جنابعالی در مقام ولايت امر مسلمين جهان برای خود کسر شأن ديده ايد که به يک هموطن مسلمان پاسخ دهيد و شيوه ی پيامبر و علی و امامان را آنگونه که خود ميگفتيد بکار گيريد. چه خوب گفت آنکه دو صد گفته چون نيم کردار نيست! راستی شما که هميشه انتخابهای انجام شده در ايران و جمع کردن مردم در بازديدهايتان از اين طرف و آن طرف را نوعی همه پرسی به حساب می آوريد چرا حاضر نشده ايد يکبار در شرايط آزاد و با حضور هیأتهای حقوق بشری بين المللی به آراء عمومی مراجعه و نظر مردم را نسبت به نظام ولايی جويا شويد؟
قبول کنيد ايران در حالِ فروپاشی است. به حرفهای اطرافيان خود باور نداشته باشيد، آنها فقط به منافع خود می انديشند و در پايان کار رهايتان ميکنند. در حالِ حاضر مردم تمام گرفتاريهای خود را ناشی از اعمال و رفتار و گفتار شما ميدانند. شما بوديد که مشکلات بی حد و حصر مردم را به جای چاره جويی انکار کرديد و می کنيد. شما بوديد که ايران را آزادترين کشور جهان ناميديد. شما بوديد، که با تصميم گيريهای غلط و دور از خرد به بيگانگان امکان داديد با تحريمها اکثريت مردم را به روز سياه بنشانند، شما بوديد که با بی سياستيهای تان دنيا را در مقابل ايران قرار داديد، شما بوديد که به عواملتان چراغ سبز نشان داديد تا در ايران و خارج ايران، در خيابان و بيابان دست به اعمال تروريستی بزنند و خون ايرانيانِ دگرانديش را بر زمين بريزند. شما بعنوان رئيس جمهور و رهبر بايد در برابر کشتار دهها هزار انسان در دهه ی شصت و شهادت هدی ها و هاله ها و نداها و صباها و ستارها جوابگو باشيد.
آری شما بوديد که جنبشهای مردمی را «فتنه» ناميديد و قيام کنندگان را عوامل بيگانه و نوکر استکبار جهانی لقب داديد. شما بوديد که به عواملتان امکان داديد تا بهترين فرزندان اين ملّت، دانشجويان، استادان، کارگران، وکلای دادگستری، روزنامه نگاران، معلمان ، مردم کوچه وبازار و … را تنها به جرم نقادی و دگرانديشی به زندانها بکشانند و تحت شکنجه و گاها اعدام قرار دهند. شما بوديد که حتی به همراهان و هم فکران نقاد خود هم رحم نکرديد و آنها را در حصر خانگی قرار داديد يا خانه نشين کرديد، شما بوديد که پس از پايان جنگ پرهزينه ی هشت ساله و رسيدن به قدرت مطلقه، دست سپاهيان را باز گذاشتيد تا بر تمام امور نظامی، سياسی، اقتصادی، فرهنگی و امنيتیِ مملکت مسلط شوند و امروز با يک کودتای نظامی خزنده، دولت و مجلس و اکثر قريب به اتفاق مقامات دولتی و خصوصی را در دست گيرند و با عدم مديريت صحيح و بر باد دادن سرمايه های ملی و چپاول آنها مملکت را در سراشيب سقوط و اضمحلال قرار دهند.
امروز همه ی امور کشور در دست سرداران منصوب شما است. آنان که جنگيدند و جان بر سر استقلال مملکت نهادند، آيا شهادت را پذيرفتند تا عده ای با سوء استفاده از آثار جنگ به ثروتهای کلان برسند و برج و باروهای قارونی برای خود و فرزندانشان بپا کنند؟ چرا دور برويم شما بوديد که پس از انتخابات رياست جمهوری در سالِ ۱۳۸۸ با تأييد خلاف رويه ی خود، قبل از اعلام شورای نگهبان، از محمود احمدی نژاد آتشی برافروختيد که تا امروز مردم و مملکت در اين آتش ميسوزند واخيرا دامن خودتان را هم گرفته است. احمدی نژادی که او را به دوستان قديميتان مانند هاشمی رفسنجانی ترجيح داديد، امروز در مقابلتان و منصوبانتان در قوه ی قضائيه و مقننه ايستاده و برايتان شاخ و شانه ميکشد و تهديدتان ميکند که اگر سر به سرش بگذاريد «اسرار، هويدا خواهد کرد». آيا همه ی اين وقايع ناشی از بی سياستی و عدم کياست و آگاه نبودن به زمان و عدم مديريت شما نيست؟
ميخواهم به آن دوستانی که هنوز هم در تلاشند شما را از راهی که در پيش گرفته ايد و مسلماً به نابودی خودتان و مملکت منجر خواهد شد بازدارند و به اصلاح راه شما بپردازند بگويم، اگر موسی توانست با آن موعظه ها فرعون را به راه راست هدايت کند من و شما هم ميتوانيم. بايد مطمئن باشيم تنها امواج ناشی از طوفان خشم مردم ميتواند سرنوشت استبداديان را رقم بزند. تاريخ مسير خود را طی ميکند و از پيش فرجام کار ديکتاتورها را تعيين کرده است.
راستی آيا شما نامه های متبادله بين رئيس قوه ی مجريه و قضائيه را مطالعه فرموده ايد؟ اين رئيس جمهور مورد تأييد شماست که به رئيس قوه ی قضائيه مينويسد:
«در سخنرانيهای عمومی تذکرات لازم برای اجرای عدالت و رسيدگی دقيق به حقوق مردم داده ام به خصوص در جلسه مورخه ۴/۴/۹۱ مسئولين قضايی در مشهد مقدس نگرانی خود را درباره ی اهتمام کافی قوه ی قضاييه به تأمين و رعايت حقوق اساسی ملّت مندرج در اصول متعدد قانون اساسی از جمله اصول، ۲، ۳، ۶، ۹، ۱۹، ۲۰، ۲۲، ۲۳، ۲۴، ۲۵، ۲۶، ۲۷، ۳۲، ۳۴، ۳۵، ۳۶، ۳۷، ۳۸ و ۳۹ به صراحت اعلام نمودم.»
يا للعجب! آيا آقای رئيس جمهور تاکنون نميدانست حدود ۳۳ سال است که اين اصول زير پا گذاشته شده. ايشان در دهه ی شصت که دهها هزار زن و مرد ايرانی را به دليل اعتراض به عدم رعايت همين اصولِ قانون اساسی، به زندانها بردند و شکنجه کردند و قتل عام نمودند کجا بودند و چه ميکردند؟ احمدی نژاد در جای ديگر نامه ی خود مينويسند:
«در حالی که جنابعالی به آسانی به رئيس جمهوری که نماينده ی ملّت و مجری قانون اساسی است اتهام ميزنيد آيا ميتوان برای آحاد مردم که پشتيبان خاصی جز خداوند ندارند امنيت قضايی متصور بود؟»
شاه بيت غزل سروده شده از سوی آقای رئيس جمهور همين جاست که در نظام ولايی امنيت قضايی برای مردم متصور نيست و قضات و دادستانها و دادگاهها هرگز داد مردم را از بيدادگران نشسته در قدرت نگرفته اند.
امّا پاسخ رئيس قوه ی قضاييه منصوب شما به رئيس جمهورتان هم قابل تأمل است:
«حکايت شما حکايت سلطانی است که اموالِ مردم و املاک مردم را غاصبانه تصرف کرده بود و به مِلک خود منضم ساخته بود و به همه ميگفت!! چرا رعايت ملکِ سلطان نميکنيد؟»
و در جای ديگر مينويسد:
«فعلاً در باب نقش برخی مقامات و دستگاههای اجرايی در اين فساد کلان سخنی نميگويم و آن را به زمان ديگری واميگذارم.»
ملاحظه ميفرماييد، صحبت از تصرف غاصبانه اموال و املاک مردم و شرکت مقامات و دستگاههای اجرايی در فسادهای کلان است. چرا ميگوييد اگر اين حقايق در اختيار مردم قرار گيرد، «خيانت» است؟ مردم در نظام ولايی آنقدر “غريب” اند که نبايد از آنچه در مملکت ميگذرد باخبر باشند؟
جناب آقای سيد علی خامنه ای، کشور را به کجا کشانده ايد؟ جملات بالا افشاگری از سوی من و ديگر مخالفان و دگرانديشان نيست، بلکه گفته و نوشته ی عاليترين مقامات مورد تأييد شماست. ظاهرا وقتی مسئله ی بگير و ببند و شکنجه و اعدام مردم مطرح است، دو قوه ی قضاييه و مجريه در يک رابطه ی تنگاتنگ عمل ميکنند؛ وزارت اطلاعات منتقدين را دستگير ميکند، بازجويی مينمايد و حکم صادر ميکند و در پايان برای اجرا به دادگاهها و نزد قضات !! ميفرستد و آنها دستور وزارت اطلاعات را اجرا ميکنند و دوستی و صميميت بين دو قوه برقرار است، امّا وقتی پای خلافهای خودشان در ميان است به جان هم می افتند و همديگر را ميدرند.
و اما درباره عدالت شما بگذاريد به يک خاطره ديگر اشاره کنم. حتماً ماجرا را بخاطر می آوريد. پس از پيروزی انقلاب وقتی با اصرار آيت الله طالقانی رياست دانشگاه را پذيرفتم، شرط کردم که طبق نظر ايشان که معتقد و مصرّ به شورايی اداره کردن تمام دستگاه ها و دخالت مستقيم مردم در اداره امور کشور بودند، برای حفظ استقلال دانشگاه اين مؤسسه ی بزرگ علمی ـ فرهنگی را از طريق شوراهای مرکب از نمايندگان واقعی دانشجويان و استادان و کارمندان اداره کنيم. اينکار انجام شد اما به ذائقه شما و حزبتان خوش نيامد و توطئه ها شروع شد. با برنامه ريزی های حسن آيت دبير سياسی حزب جمهوری اسلامی ( طبق آنچه در نوار معروف آمده ) تصميم به بستن دانشگاهها گرفتيد. شورای مديريت و شورای عالی دانشگاه با اين امر مخالفت کردند ولی حزب شما با بسيج کردن چماق بدستان و باصطلاح حزب الهی ها با حمله و کشتار و مجروح کردن تعداد زيادی از دانشجويان روز ۳/۲/۵۹ دانشگاهها را اشغال کردند. وقتی شورای مديريت و شورای عالی در اعتراض به اين عمل وحشيانه و ضد فرهنگی استعفا دادند چند روز بعد (۵/۲/۵۹) جنابعالی به نام امام جمعه تهران با سوء استفاده از تريبون نماز جمعه من و همکارانم را متهم به «خيانت» کرديد و گفتيد بايد جوابگوی «ملت» باشيم. ما هم فردای آن روز (شنبه ۶/۲/۵۹) بلافاصله برای اطلاع ملّت از حقايق و روشن شدن اينکه چه کسی خدمت و چه کسانی خيانت کرده اند تقاضای يک مناظره ی رودررو و زنده در تلويزيون نموديم و اين تقاضا بارها تکرار شد اما شما حاضر به اينکار نشديد تا اينکه پس از گذشت يکسال به جای پاسخگويی، من را روانه زندان نموديد و به دست جلاد اوين سپرديد. راستی چه کسی مسئول آن پنج سال زندان و شکنجه هايی که بر من وارد شد است؟ من همان موقع گفتم شما به من و همکارانم نسبت «خيانت» داده ايد. اگر حاضر به بحث و اثبات آن نگرديد طبق فتوای خودتان و مراجع از عدالت افتاده ايد و ديگر حکم “عدالت و تقوا” در مورد شما جاری نيست و شما در تمام مدت رهبری خود از اين گونه تهمتها حتی به دوستان و همفکرانتان بسيار زده ايد و امروز پس از گذشت سه دهه با مسائل پيش آمده اثبات گرديد که عدم صلاحيت شما برای رهبری چه بر سر ملّت آورده است. شما با توجه به اصل پنجم قانون اساسی خودتان که ميگويد:
«زمان غيبت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه در جمهوری اسلامی ايران، ولايت امر و امامت امت برعهده ی فقيه عادل و باتقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدير و مدبّر است»
فاقد شرايط لازم برای رهبری هستيد. اصل يکصد و يازدهم قانون اساسی خودتان صراحتاً ميگويد:
«هرگاه رهبر از انجام وظايف قانونی خود ناتوان شود يا فاقد يکی از شرايط مذکور در اصولِ پنجم و يکصد و نهم گردد، يا معلوم شود از آغاز فاقد بعضی از شرايط بوده است، از مقام خود برکنار خواهد شد.»
بنابراين شما بايد خاضعانه استعفای خود را به حضور ملّت بزرگوار ايران تقديم کنيد و اعلام نماييد با شرايطی که به وجود آمده، اثبات شد «نظام ولايی» قادر به اداره ی امور کشور نيست و مردم فهيم ايران هستند که بايد چگونگی اداره ی امور کشور را در يک همه پرسی (رفراندوم) آزاد و همگانی زيرنظر سازمانهای بين المللی تعيين کنند و سرنوشت خود را به دست گيرند تا از آنچه در ليبی و سوريه و … در کشتار مردم و تخريب شهرها اتفاق افتاد جلوگيری گردد. جناب آقای خامنه ای، شک نکنيد، فردا نوبت شماست و اين نوشته، آخرين پيام من به شماست .
انا لله وانا اليه راجعون
يا ايها الذين آمنوا لِمَ تقولون ما لا تفعلون. کَبُرَ مقتاً عِندَ اللهِ أَن تقولوا ما لا تفعلون. ای مؤمنان، چرا چيزی را ميگوئيد که عمل نميکنيد؟ نزد خدا سخت منفور است چيزی را بگوئيد که عمل نميکنيد.
سوره ی صف آيات ۲ و ۳ (قرآن مبين ترجمه مهندس علی اکبر طاهری قزوينی)
دکتر محمد ملکی
آذر

پنجشنبه

هر دم از این باغ خری میرسد .

منتظر بوديم مجلس از احمدي نژاد راجع به وضعيت اقتصادي كشور، گراني، بيكاري و تورم سوال كند! اكنون كه علي خامنه اي وارد معركه شد و حكم غير قانوني حكومتي صادر كرد و
به نمايندگان گفت سوال نكنيد، از علي خامنه اي ميپرسيم، چرا با وجود درامد ٧٠٠ ميليارد دلار از فروش نفت و مشتقات نفتي، وضع اقتصادي اينقدر خراب است؟ چطور قيمتها بيش از دو برابر شده است؟ چرا بيكاري؟‌ چرا گراني؟ ٧٠٠ ميليارد دلار چگونه مصرف شده است؟ خميني ميگفت اقتصاد مال خر است! خري كه در گل گير كرده است! از مردم شريف ايران ميخواهيم ساكت و بي تفاوت نباشيم. حكم حكومتي از اسمش پيداست! ديكتاتوري محض است. در قانون اساسي و قوانين ديگر هيچ اشاره اي به حكم حكومتي نشده است. بي قانوني است. يه مشت اخوند براي منافع خودشان و مفت خوري بيشتر حكم حكومتي ساختند. در كجاي قانون آمده است؟ علي خامنه اي به دروغ ميگويد كه سوال از رئيس جمهور به مصلحت نظام نيست! نمايندگان مجلس به فريب از اين حكم اطاعت ميكنند! اگر خطا و فسادي صورت گرفته است بايد پاسخگو باشند. مصلحت نظام! و شادي دشمنان! چه ربطي به سوال از رئيس جمهور دارد؟ قرار نيست كه يك مشت دزد و فاسد به اسم اسلام هر كاري بكنند و پاسخگو نباشند. بيت المال خالي كنند و گويند سوال نكنيد دشمن به شاد ميشويم!!! از مردم شريف ايران دعوت ميكنيم بيدار و اگاه شويم، شجاع باشيم، ترس برادر مرگ است. نترسيم. متحد و همدل باشيم، از حقوق مدني خويش دفاع كنيم. لطفا براي اگاهي ديگران به اشتراك گذاريم. حركت و جنبشي بايد.

سه‌شنبه

صادق قطب زاده

صادق قطب زاده همیشه با یک کیف پـُر از پول به دیدار خمینی در نجف میرفت

صادق قطب زاده : اين انقلاب كابوسي بود كه من براي اين ملت رقم زدم. من مقصر هستم. مي مانم و با سرنوشتم روبرو مي شوم

اين روزها ديگر كمتر كسي نام «صادق قطب زاده» را بياد مي آورد. اما او بدون شك يكي از تأثيرگذارترين رجال سياسي متأخّـر بوده است. درست ۲۷ سال از اعدام او مي گذرد. اما گرد و غبار زمان، همچنان نتوانسته ماجراي سراسر رمز و راز او را محو كند. تا آنجا كه فردي از نسل بعد از انقلاب (همچون من) را به واكنش وا داشته. قصد آن دارم كه در آينده مطلبي بسيط در مورد داستان شگفت انگيز قطب زاده، ارائه كنم.

مي گويند متولد زمستان ۱۳۱۵ بوده است. در دارالفنون تحصيلات مقدماتي را به آخر رسانده. خيلي زود به اپوزيسيون حكومت پهلوي بدل گشته. به سلك مصدّقــيون در آمده و بارها صابون زندان به تنش خورده. ناچار در اواخر دههء سي به امريكا مهاجرت مي كند و رهبري انجمن اسلامي دانشجويان را بر عهده مي گيرد.

در جشني كه حكومت پهلوي در واشنگتن ترتيب داده، قطب زاده بر گوش سفير ايران «اردشير زاهدي» سيلي مي زند و از امريكا ديپورت مي شود. مدت ها سرگردان دنيا بود تا بالاخره در كانادا رحل اقامت مي گزيند. حالا ديگر او يك انقلابي واقعي شده بود.



ساواك برايش تروريست اجير مي كند تا او را در پاريس بكشد (درست مانند اقدامي كه حكومت بعدي در مورد شاپور بختيار كرد) اما او جان بدر مي برد. بعدها محمّد رضا شاه پهلوي در آخرين مصاحبهء زندگيش كه درست چند روز پيش از مرگش با ديويد فراست خبرنگار شبكه ا.بي.سي.نيوز انجام داد، چنين گفت: «من باور نمي كنم همهء اين كارها را خميني به تنهايي انجام داده باشد. او حتي نمى داند پروتئين چيست! او مشاوريني دارد. به عنوان مثال همهء ما دو نفر از آنها را به خوبي مى شناسيم: ابراهيم يزدي و صادق قطب زاده. قطب زاده دانشجوي بي استعدادي بود كه از دانشگاه اخراج شد. گروهي او را عامل سـيــا و گروهي ديگر او را عامل كا.گ.ب مي دانند.»

بعد از اتفاقات خرداد ۱۳۴۲ به كمك آيت الله خميني مي شتابد. سپس به لبنان مي آيد و در زمرهء هواداران امام موسي صدر به فعاليت مي پردازد.

نكتهء جالب آنكه: در همان زمان قطب زاده با سرويس امنيتي دولت معمّر قذافي در ليبي همكار مي كند. اين همان سرويس اطلاعاتي ست كه درست پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، امام موسي صدر (استاد معنوي قطب زاده) را مي ربايد و تا همين امروز هم خبري از او در دست نيست. بعد از پيروزي انقلاب، قطب زاده براي آزادي امام موسي صدر تلاش فراوان مي كند اما بخش عمدهء آن تلاش ها هرگز بر ما فاش نشد.

آقاي سيد روح الله ساكن نجف است. قطب زاده مدام با چمدان هاي مملوّ از دلار به ديدن آيت الله مي رود. كسي نمي داند قطب زاده اين پول ها را از كجا مي آورد. هزينه هاي مبارزه از اين راه تأمين مي شود. «سيد مصطفي خميني» به اين پول ها اعتراض مي كند. حتي در يكي از ديدارها، با قطب زاده درگيري فيزيكي پيدا مي كند. اما آيت الله خميني، جانب قطب زاده را مي گيرد، حتي بر سر دو پسر خود فرياد مي زند كه : « صادق، بيش از شما فرزند من است.» اين مسأله سبب ساز كينهء عميق فرزندان آيت الله خميني نسبت به قطب زاده مي گردد.



در خلال اجلاس گوادالوپ كه در مكزيك برگزار مي شود، رهبران كشورهاي غربي به دور هم گرد مي آيند و تصميم مي گيرند كه دست از حمايت رژيم پهلوي بردارند اما در عوض حكومت برآمده از انقلاب را برسميت بشناسند. صادق قطب زاده به نمايندگي از كمپين آقاي خميني در اين اجلاس شركت مي كند و با نبوغ خود، از دولت هاي غربي امتيازات زيادي به نفع انقلابيون مي گيرد.

در دورهء اقامت در پاريس هم، آيت الله بدون مشورت با قطب زاده و ابراهيم يزدي حتي آب هم نمي خورد. در پرواز انقلاب به تاريخ ۱۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ ، قطب زاده تنها كسي ست كه اجازه مي يابد در طول سفر پر التهاب، در كنار آيت الله خميني بنشيند. حتي زماني كه خبرنگاري از احساس آيت الله مي پرسد كه بعد از پانزده سال قدم بر خاك ميهن مي نهد، آيت الله خميني جواب غير مسؤلانهء «هيچي» را مي دهد كه قطب زاده در مقام مترجم، با دستپاچگي سعي در رفع و رجوع اين جواب نابخردانه مي كند. اما اين موضوع از چشمان تيزبين رسانه ها مخفي نمي ماند.

آيت الله خميني همواره معتقد بود كه مهمترين ركن هر حكومت، راديو و تلويريون آنست. به همين دليل قطب زاده كه بيشترين وثوق را او به دارد، بر مسند رياست ادارهء راديو تلويزيون انقلاب مي گمارد. نظرات ضدّ و نقيضي در مورد عملكرد او در اين سمت وجود دارد. اما گروه هاي تندرو و متعصب مذهبي، برنامه هاي تلويزيون قطب زاده را مخرب تر از برنامه هاي تلويزيون طاغوت مي دانند. لذا چندين بار شكايت نزد امام شان مي برند.

به نظر مي رسد كه قطب زاده رابطهء چندان خوبي با مهندس مهدي بازرگان و دولت موقت او نداشت. لذا عباس اميرانتظام چندين بار از تبليغات غيرمسؤلانهء تلويزيون تحت امر قطب زاده عليه دولت موقت، گله مي كند.



در روز 13 آبان ماه 1358 دانشجويان موسوم به پيرو خط امام، سفارت امريكا را به اشغال خود در مي آورند. بحران جهاني بالا مي گيرد. ايران كانون توجه دنيا مى گردد. در آن زمان ابوالحسن بني صدر، سرپرستي وزارت امور خارجه را بر عهده دارد. بني صدر در اين باره چنين ميگويد : «من قطب زاده را در فرودگاه ديدم. به او گفتم: بالاخره كار خودت را كردي؟ جواب داد: من كاري نكردم. به او گفتم اين گندي ست كه خودت زدي، خودت هم جمعش كن. و به اين ترتيب پست وزارت امور خارجه را به او محول كردم.» پرسش در اينجاست كه: چرا دكتر بني صدر، قطب زاده را عامل اين اتفاقات مي داند؟ ترديدي نيست كه قطب زاده براي آزادي گروگان ها و استرداد شاه، تلاش زيادي انجام داد.

در آن روز ها قطب زاده، سرشناس ترين فرد ايراني به شمار مي آيد. روزي نيست كه در رسانه هاي بين المللي ظاهر نشود و در مورد بحران پيش آمده به مصاحبه نپردازد. مقامات امريكايي هم حساب خاصي روي قطب زاده باز كرده اند. چون مى دانند كه او علاوه بر وزير امور خارجه، پسر معنوي امام نيز هست. قطب زاده با هماهنگي آيت اللّه خميني، ملاقات هاي محرمانهء زيادي با مقامات امريكايي دارد. بعد ها مقامات جمهوري اسلامي، همين گفتگوها را سند خيانت قطب زاده معرفي كردند.

در همين روزها يعني در آذر ماه سال 1358، موسم اولين دورهء انتخابات رياست جمهوري اسلامي ايران فرا رسيده. دو رقيب قديمي يعني قطب زاده و بني صدر باز در مقابل هم صف آرايي مي كنند. قطب زاده براي كمپين انتخاباتي، خرج فراون مي كند. اما بني صدر به لطف سخنراني هاي پر شوري كه در دانشگاه صنعتي ايراد كرده، وضعيت بهتري دارد. در اين ايام هنوز مردم ايدئولوژي را بر پول ترجيح مى دهند. لذا قطب زاده شكست سختي از رقيب مى خورد.



بعد از شكست در انتخابات، آرام آرام خورشيد اقبال قطب زاده رو به افول مي گذارد. روز هاي سخت او فرا مي رسد. وقتي كه مي بيند در نظام جمهوري اسلامي، تازه وارديني كه كوچك ترين نقشي در پيروزي انقلاب نداشته اند، قدرت را قبضه كرده اند، خونش به جوش مي آيد. سر ناسازگاري با مسئولين مي گذارد. در رأس همهء آنها به حزب جمهوري اسلامي كه آيت اللّه بهشتي يكّه تاز آن است، حمله مي كند.

حزب جمهوري اسلامي در حال به دست گرفتن كامل قدرت و پاكسازي حكومت است. بسياري پاكسازي هاي اول انقلاب را به بهشتي نسبت مي دهند. هر آن كس كه با اين حزب يا اصل ولايت فقيه مخالف است، به تير غيب گرفتار مي آيد. از آيت اللّه طالقاني تا مطهري ، قرني ، مفتّح ، … همه به دست اين فرقه حذف مي شوند.

گفتگو هاي تلفني قطب زاده شنود مي شوند. قطب زاده توسط قدوسي (دادستان كلّ انقلاب) دستگير مي شود. انقلاب از مسير خود خارج شده. همهء كساني كه روزي دل خوشي از قطب زاده نداشتند (مثل بازرگان ، بني صدر ، دكتر سامي و …) به حمايت از او بر مي خيزند. چون به خوبي واقفند كه انقلاب به كجا مي رود. به خاطر تلاش اين افراد و مقالات فراوان كه در روزنامه ها چاپ مى كنند، حكومت ناگزير به آزادي قطب زاده مي شود. اما اين تازه آغاز ماجراست.

مدّتي مى گذرد. ناگهان در روز 17 فروردين ماه سال 1361 خبر دستگيري قطب زاده به جرم كودتا عليه جمهوري اسلامي و ترور آقاي خميني، دنيا را به حيرت وا مى دارد. اين ديگر جرمي نيست كه بشود از آن به آساني گذشت. اعلام مي شود كه كودتاگران با دفن مقدار زيادي مواد منفجره در اطراف منزل آيت اللّه خميني در جماران، قصد توطئه به جان ايشان را داشته اند.

نورالدّين كيانوري (دبير كل حزب تودهء ايران) در اين رابطه مي گويد: «ما از قصد توطئهء قطب زاده آگاه شديم. لذا دو نفر از افسران حزب (سرهنگ عطاريان و سرهنگ كبيري) را در ستاد كودتا نفوذ داديم. اخبار را به صورت منظّم به خامنه اى و رفسنجانى مي رسانديم. تا درست در حالي كه تنها چند ساعت به شروع كودتا مانده بود، قطب زاده را دستگير كرديم.» جالب اينجاست كه وزير اطلاعات نه تنها از آن دو افسر (عطاريان و كبيري) تشكّر نمى كند، كه بلافاصله هر دوي آنها را اعدام مى كند!

سيد احمد خميني در زندان به ملاقات قطب زاده مي رود و از او مي خواهد كه استغفار نامه اي كه از قبل تنظيم شده را امضاء كرده و از آقاي خميني طلب مغفرت كند. قطب زاده بر مي آشوبد و مي گويد : كسي كه بايد عذر خواهي كند، خود خميني ست نه من.

بالاخره قطب زاده بر روي صفحهء تلويزيون ظاهر مي شود و اعتراف ميكند. اما مهم ترين نكته اين كه نامي از آيت اللّه «سيد كاظم شريعتمداري» به ميان مي آورد كه همين مسأله موجب نابودي اين مرجع تشيع مى گردد. بسياري بر اين باور هستند كه آقاي خميني با اين عمل مرجع اعلاء زمان خود را از دور خارج ساخت تا خود به تنهايي در قدرت بماند. فراموش نكنيم كه آيت اللّه شريعتمداري در سال 1342 درجهء مرجعيّت را به آقاي خميني اعطاء كرد تا جان او را در برابر حكومت وقت نجات دهد. اما بعدها خود قرباني اين تصميم شد.



اين معما زماني پيچيده تر مى شود كه خاطرات آيت اللّه حسينعلى منتظري را در همين رابطه مى خوانيم : «وقتي كه آقاي قطب زاده را بازداشت كردند، ما شنيديم كه ايشان سوء قصدي راجع به مرحوم امام داشته و در چاهي نزديك محل سكونت ايشان موادي كار گذاشته اند كه كشف شده و آقاي شريعتمداري هم از اين موضوع اطلاع داشته اند.

روزي آقاي احمد آقا در قم به منزل ما آمد و در حالي كه آقاي حاج سيد هادي نيز حضور داشت، با نحوهء تهديد آميز گفت: امشب قطب زاده در تلويزيون مطالبي را راجع به آقاي شريعتمداري مي گويد. شما مواظب باشيد حرفي نزنيد و چيزي نگوييد! بعد شب، مصاحبهء آقاي قطب زاده از تلويزيون پخش شد و در اين راستا بود كه به سراغ آقاي شريعتمداري رفتند، و من از صحّت و سقم قضايا بي اطّلاع بوده و هستم. بعداً شنيدم آقاي حاج احمد آقا در زندان سراغ قطب زاده رفته و به او گفته است: شما مصلحتاً اين مطالب را بگوييد و اقرار كنيد و بعد امام شما را عفو مي كنند. اما بالاخره او را اعدام كردند. و باز بعدها از طريق موثقي شنيدم كه جريان ريختن مواد منفجره در چاه نزديك محل سكونت مرحوم امام، به كلّي جعلي ست و واقعيت نداشته است و منظور، فقط پرونده سازي براي مرحوم شريعتمداري بوده است.»



روزنامه هاي آن روز براي تأكيد بر فساد اخلاقي قطب زاده، نوشتند: قطب زاده در حالي كه با معشوقهء فرنگي خود در منزلش بود، دستگير شد.

در واقع اين دختر، نامزد قطب زاده بود. نامش «كرول جروم» ، اهل كشور كانادا و خبرنگار شبكه سي بي سي بود. او بعدها كتابي در مورد قطب زاده نوشت به نام “مردي در آينه”. خودش چنين مي گويد: «صادق مي دانست كه به سراغش خواهند آمد. به او گفتم: من و دوستانم تو را از كشور خارج خواهيم كرد. اما او جواب داد: نه. اين انقلاب كابوسي بود كه من براي اين ملت رقم زدم. من مقصر هستم. مي مانم و با سرنوشتم روبرو مي شوم. وقتي كه سوار ماشين شد كه برود، هرگز نميدانستم كه ديگر او را نخواهم ديد. باور نمي كردم كه آقاي خميني پسر خود را خواهد كشت.»



مى گويند يكى از كسانى كه در رابطهء با اين كودتا دستگير و زندانى مى شود، شخصى است كه قطب زاده او را پير و مرشد خود مى دانست. حتى اعتقاد داشت كه اين شخص داراى كرامت است و ضمير افراد را مى خواند. گويا ايشان بنا داشته اند با اصول تصوف و طريقت لاهوتى، راه اصلاح دنيا را فراهم سازند. كسى به نگارنده گفت: «شخصى در گروه قطب زاده نفوذ مى كند، اما چون هرگز استاد قطب زاده او را نديده بود تا با قدرت ماورائي خود، به ذاتش پى ببرد، لذا طرح آنها عقيم ماند و همگى قربانى اين دسيسه شدند.» الله اعلم !

محمد محمدى رى شهرى (اولين وزير اطلاعات جمهورى اسلامى) در اين باره ميگويد : قطب زاده براى كودتا يك سال و نيم فعاليت كرده بود و پس از دستگيرى اعلام كرده كه «آماده ام حرف هايم را در مصاحبهء تلويزيونى بگويم اما به شرط اينكه مرا فوراً يا اعدام كنيد يا عفوم كنيد.»

قطب زاده فوراً اعدام يا عفو نشد. او پنج ماه در زندان اوين (به زندانباني اسداللّه لاجوردي) روز هاي پر محنتي را سپري كرد. دادگاه او در مرداد همان سال تشكيل شد و بعد از 20 روز محاكمه، سرانجام در سحرگاه روز بيست و چهارم شهريور ماه سال 1361 به جوخهء اعدام سپرده شد.

گروهي بر اين باورند كه او هرگز اعدام نشد. بلكه جايي در همين نزديكي مخفي شده. به هر روى كتاب فرزند خوش قد و بالاى انقلاب اسلامى اين گونه بسته شد و باز يك انقلاب ديگر، يك فرزند ديگر را طعمهء خويش ساخت. داستان صادق قطب زاده يكي از معما هاي چند دههء اخير به شمار مي رود. گروهي او را به سان فرشته اي پاك و منزّه مى دانند و گروه ديگر او را ابليسي تمام عيار مي شمرند. او هر چه كه بود، قسمتي انكار نشدني از تاريخ معاصر ما بود.
http://www.youtube.com/watch?v=IE-XID9p4ms

ميرزا جهانگيرخان صور اسرافيل
تهران – چهارشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۸۸ خورشيدى
صادق قطب زاده همیشه با یک کیف پـُر از پول به دیدار خمینی در نجف میرفت

صادق قطب زاده : اين انقلاب كابوسي بود كه من براي اين ملت رقم زدم. من مقصر هستم. مي مانم و
با سرنوشتم روبرو مي شوم

اين روزها ديگر كمتر كسي نام «صادق قطب زاده» را بياد مي آورد. اما او بدون شك يكي از تأثيرگذارترين رجال سياسي متأخّـر بوده است. درست ۲۷ سال از اعدام او مي گذرد. اما گرد و غبار زمان، همچنان نتوانسته ماجراي سراسر رمز و راز او را محو كند. تا آنجا كه فردي از نسل بعد از انقلاب (همچون من) را به واكنش وا داشته. قصد آن دارم كه در آينده مطلبي بسيط در مورد داستان شگفت انگيز قطب زاده، ارائه كنم.

مي گويند متولد زمستان ۱۳۱۵ بوده است. در دارالفنون تحصيلات مقدماتي را به آخر رسانده. خيلي زود به اپوزيسيون حكومت پهلوي بدل گشته. به سلك مصدّقــيون در آمده و بارها صابون زندان به تنش خورده. ناچار در اواخر دههء سي به امريكا مهاجرت مي كند و رهبري انجمن اسلامي دانشجويان را بر عهده مي گيرد.

در جشني كه حكومت پهلوي در واشنگتن ترتيب داده، قطب زاده بر گوش سفير ايران «اردشير زاهدي» سيلي مي زند و از امريكا ديپورت مي شود. مدت ها سرگردان دنيا بود تا بالاخره در كانادا رحل اقامت مي گزيند. حالا ديگر او يك انقلابي واقعي شده بود.



ساواك برايش تروريست اجير مي كند تا او را در پاريس بكشد (درست مانند اقدامي كه حكومت بعدي در مورد شاپور بختيار كرد) اما او جان بدر مي برد. بعدها محمّد رضا شاه پهلوي در آخرين مصاحبهء زندگيش كه درست چند روز پيش از مرگش با ديويد فراست خبرنگار شبكه ا.بي.سي.نيوز انجام داد، چنين گفت: «من باور نمي كنم همهء اين كارها را خميني به تنهايي انجام داده باشد. او حتي نمى داند پروتئين چيست! او مشاوريني دارد. به عنوان مثال همهء ما دو نفر از آنها را به خوبي مى شناسيم: ابراهيم يزدي و صادق قطب زاده. قطب زاده دانشجوي بي استعدادي بود كه از دانشگاه اخراج شد. گروهي او را عامل سـيــا و گروهي ديگر او را عامل كا.گ.ب مي دانند.»

بعد از اتفاقات خرداد ۱۳۴۲ به كمك آيت الله خميني مي شتابد. سپس به لبنان مي آيد و در زمرهء هواداران امام موسي صدر به فعاليت مي پردازد.

نكتهء جالب آنكه: در همان زمان قطب زاده با سرويس امنيتي دولت معمّر قذافي در ليبي همكار مي كند. اين همان سرويس اطلاعاتي ست كه درست پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، امام موسي صدر (استاد معنوي قطب زاده) را مي ربايد و تا همين امروز هم خبري از او در دست نيست. بعد از پيروزي انقلاب، قطب زاده براي آزادي امام موسي صدر تلاش فراوان مي كند اما بخش عمدهء آن تلاش ها هرگز بر ما فاش نشد.

آقاي سيد روح الله ساكن نجف است. قطب زاده مدام با چمدان هاي مملوّ از دلار به ديدن آيت الله مي رود. كسي نمي داند قطب زاده اين پول ها را از كجا مي آورد. هزينه هاي مبارزه از اين راه تأمين مي شود. «سيد مصطفي خميني» به اين پول ها اعتراض مي كند. حتي در يكي از ديدارها، با قطب زاده درگيري فيزيكي پيدا مي كند. اما آيت الله خميني، جانب قطب زاده را مي گيرد، حتي بر سر دو پسر خود فرياد مي زند كه : « صادق، بيش از شما فرزند من است.» اين مسأله سبب ساز كينهء عميق فرزندان آيت الله خميني نسبت به قطب زاده مي گردد.



در خلال اجلاس گوادالوپ كه در مكزيك برگزار مي شود، رهبران كشورهاي غربي به دور هم گرد مي آيند و تصميم مي گيرند كه دست از حمايت رژيم پهلوي بردارند اما در عوض حكومت برآمده از انقلاب را برسميت بشناسند. صادق قطب زاده به نمايندگي از كمپين آقاي خميني در اين اجلاس شركت مي كند و با نبوغ خود، از دولت هاي غربي امتيازات زيادي به نفع انقلابيون مي گيرد.

در دورهء اقامت در پاريس هم، آيت الله بدون مشورت با قطب زاده و ابراهيم يزدي حتي آب هم نمي خورد. در پرواز انقلاب به تاريخ ۱۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ ، قطب زاده تنها كسي ست كه اجازه مي يابد در طول سفر پر التهاب، در كنار آيت الله خميني بنشيند. حتي زماني كه خبرنگاري از احساس آيت الله مي پرسد كه بعد از پانزده سال قدم بر خاك ميهن مي نهد، آيت الله خميني جواب غير مسؤلانهء «هيچي» را مي دهد كه قطب زاده در مقام مترجم، با دستپاچگي سعي در رفع و رجوع اين جواب نابخردانه مي كند. اما اين موضوع از چشمان تيزبين رسانه ها مخفي نمي ماند.

آيت الله خميني همواره معتقد بود كه مهمترين ركن هر حكومت، راديو و تلويريون آنست. به همين دليل قطب زاده كه بيشترين وثوق را او به دارد، بر مسند رياست ادارهء راديو تلويزيون انقلاب مي گمارد. نظرات ضدّ و نقيضي در مورد عملكرد او در اين سمت وجود دارد. اما گروه هاي تندرو و متعصب مذهبي، برنامه هاي تلويزيون قطب زاده را مخرب تر از برنامه هاي تلويزيون طاغوت مي دانند. لذا چندين بار شكايت نزد امام شان مي برند.

به نظر مي رسد كه قطب زاده رابطهء چندان خوبي با مهندس مهدي بازرگان و دولت موقت او نداشت. لذا عباس اميرانتظام چندين بار از تبليغات غيرمسؤلانهء تلويزيون تحت امر قطب زاده عليه دولت موقت، گله مي كند.



در روز 13 آبان ماه 1358 دانشجويان موسوم به پيرو خط امام، سفارت امريكا را به اشغال خود در مي آورند. بحران جهاني بالا مي گيرد. ايران كانون توجه دنيا مى گردد. در آن زمان ابوالحسن بني صدر، سرپرستي وزارت امور خارجه را بر عهده دارد. بني صدر در اين باره چنين ميگويد : «من قطب زاده را در فرودگاه ديدم. به او گفتم: بالاخره كار خودت را كردي؟ جواب داد: من كاري نكردم. به او گفتم اين گندي ست كه خودت زدي، خودت هم جمعش كن. و به اين ترتيب پست وزارت امور خارجه را به او محول كردم.» پرسش در اينجاست كه: چرا دكتر بني صدر، قطب زاده را عامل اين اتفاقات مي داند؟ ترديدي نيست كه قطب زاده براي آزادي گروگان ها و استرداد شاه، تلاش زيادي انجام داد.

در آن روز ها قطب زاده، سرشناس ترين فرد ايراني به شمار مي آيد. روزي نيست كه در رسانه هاي بين المللي ظاهر نشود و در مورد بحران پيش آمده به مصاحبه نپردازد. مقامات امريكايي هم حساب خاصي روي قطب زاده باز كرده اند. چون مى دانند كه او علاوه بر وزير امور خارجه، پسر معنوي امام نيز هست. قطب زاده با هماهنگي آيت اللّه خميني، ملاقات هاي محرمانهء زيادي با مقامات امريكايي دارد. بعد ها مقامات جمهوري اسلامي، همين گفتگوها را سند خيانت قطب زاده معرفي كردند.

در همين روزها يعني در آذر ماه سال 1358، موسم اولين دورهء انتخابات رياست جمهوري اسلامي ايران فرا رسيده. دو رقيب قديمي يعني قطب زاده و بني صدر باز در مقابل هم صف آرايي مي كنند. قطب زاده براي كمپين انتخاباتي، خرج فراون مي كند. اما بني صدر به لطف سخنراني هاي پر شوري كه در دانشگاه صنعتي ايراد كرده، وضعيت بهتري دارد. در اين ايام هنوز مردم ايدئولوژي را بر پول ترجيح مى دهند. لذا قطب زاده شكست سختي از رقيب مى خورد.



بعد از شكست در انتخابات، آرام آرام خورشيد اقبال قطب زاده رو به افول مي گذارد. روز هاي سخت او فرا مي رسد. وقتي كه مي بيند در نظام جمهوري اسلامي، تازه وارديني كه كوچك ترين نقشي در پيروزي انقلاب نداشته اند، قدرت را قبضه كرده اند، خونش به جوش مي آيد. سر ناسازگاري با مسئولين مي گذارد. در رأس همهء آنها به حزب جمهوري اسلامي كه آيت اللّه بهشتي يكّه تاز آن است، حمله مي كند.

حزب جمهوري اسلامي در حال به دست گرفتن كامل قدرت و پاكسازي حكومت است. بسياري پاكسازي هاي اول انقلاب را به بهشتي نسبت مي دهند. هر آن كس كه با اين حزب يا اصل ولايت فقيه مخالف است، به تير غيب گرفتار مي آيد. از آيت اللّه طالقاني تا مطهري ، قرني ، مفتّح ، … همه به دست اين فرقه حذف مي شوند.

گفتگو هاي تلفني قطب زاده شنود مي شوند. قطب زاده توسط قدوسي (دادستان كلّ انقلاب) دستگير مي شود. انقلاب از مسير خود خارج شده. همهء كساني كه روزي دل خوشي از قطب زاده نداشتند (مثل بازرگان ، بني صدر ، دكتر سامي و …) به حمايت از او بر مي خيزند. چون به خوبي واقفند كه انقلاب به كجا مي رود. به خاطر تلاش اين افراد و مقالات فراوان كه در روزنامه ها چاپ مى كنند، حكومت ناگزير به آزادي قطب زاده مي شود. اما اين تازه آغاز ماجراست.

مدّتي مى گذرد. ناگهان در روز 17 فروردين ماه سال 1361 خبر دستگيري قطب زاده به جرم كودتا عليه جمهوري اسلامي و ترور آقاي خميني، دنيا را به حيرت وا مى دارد. اين ديگر جرمي نيست كه بشود از آن به آساني گذشت. اعلام مي شود كه كودتاگران با دفن مقدار زيادي مواد منفجره در اطراف منزل آيت اللّه خميني در جماران، قصد توطئه به جان ايشان را داشته اند.

نورالدّين كيانوري (دبير كل حزب تودهء ايران) در اين رابطه مي گويد: «ما از قصد توطئهء قطب زاده آگاه شديم. لذا دو نفر از افسران حزب (سرهنگ عطاريان و سرهنگ كبيري) را در ستاد كودتا نفوذ داديم. اخبار را به صورت منظّم به خامنه اى و رفسنجانى مي رسانديم. تا درست در حالي كه تنها چند ساعت به شروع كودتا مانده بود، قطب زاده را دستگير كرديم.» جالب اينجاست كه وزير اطلاعات نه تنها از آن دو افسر (عطاريان و كبيري) تشكّر نمى كند، كه بلافاصله هر دوي آنها را اعدام مى كند!

سيد احمد خميني در زندان به ملاقات قطب زاده مي رود و از او مي خواهد كه استغفار نامه اي كه از قبل تنظيم شده را امضاء كرده و از آقاي خميني طلب مغفرت كند. قطب زاده بر مي آشوبد و مي گويد : كسي كه بايد عذر خواهي كند، خود خميني ست نه من.

بالاخره قطب زاده بر روي صفحهء تلويزيون ظاهر مي شود و اعتراف ميكند. اما مهم ترين نكته اين كه نامي از آيت اللّه «سيد كاظم شريعتمداري» به ميان مي آورد كه همين مسأله موجب نابودي اين مرجع تشيع مى گردد. بسياري بر اين باور هستند كه آقاي خميني با اين عمل مرجع اعلاء زمان خود را از دور خارج ساخت تا خود به تنهايي در قدرت بماند. فراموش نكنيم كه آيت اللّه شريعتمداري در سال 1342 درجهء مرجعيّت را به آقاي خميني اعطاء كرد تا جان او را در برابر حكومت وقت نجات دهد. اما بعدها خود قرباني اين تصميم شد.



اين معما زماني پيچيده تر مى شود كه خاطرات آيت اللّه حسينعلى منتظري را در همين رابطه مى خوانيم : «وقتي كه آقاي قطب زاده را بازداشت كردند، ما شنيديم كه ايشان سوء قصدي راجع به مرحوم امام داشته و در چاهي نزديك محل سكونت ايشان موادي كار گذاشته اند كه كشف شده و آقاي شريعتمداري هم از اين موضوع اطلاع داشته اند.

روزي آقاي احمد آقا در قم به منزل ما آمد و در حالي كه آقاي حاج سيد هادي نيز حضور داشت، با نحوهء تهديد آميز گفت: امشب قطب زاده در تلويزيون مطالبي را راجع به آقاي شريعتمداري مي گويد. شما مواظب باشيد حرفي نزنيد و چيزي نگوييد! بعد شب، مصاحبهء آقاي قطب زاده از تلويزيون پخش شد و در اين راستا بود كه به سراغ آقاي شريعتمداري رفتند، و من از صحّت و سقم قضايا بي اطّلاع بوده و هستم. بعداً شنيدم آقاي حاج احمد آقا در زندان سراغ قطب زاده رفته و به او گفته است: شما مصلحتاً اين مطالب را بگوييد و اقرار كنيد و بعد امام شما را عفو مي كنند. اما بالاخره او را اعدام كردند. و باز بعدها از طريق موثقي شنيدم كه جريان ريختن مواد منفجره در چاه نزديك محل سكونت مرحوم امام، به كلّي جعلي ست و واقعيت نداشته است و منظور، فقط پرونده سازي براي مرحوم شريعتمداري بوده است.»



روزنامه هاي آن روز براي تأكيد بر فساد اخلاقي قطب زاده، نوشتند: قطب زاده در حالي كه با معشوقهء فرنگي خود در منزلش بود، دستگير شد.

در واقع اين دختر، نامزد قطب زاده بود. نامش «كرول جروم» ، اهل كشور كانادا و خبرنگار شبكه سي بي سي بود. او بعدها كتابي در مورد قطب زاده نوشت به نام “مردي در آينه”. خودش چنين مي گويد: «صادق مي دانست كه به سراغش خواهند آمد. به او گفتم: من و دوستانم تو را از كشور خارج خواهيم كرد. اما او جواب داد: نه. اين انقلاب كابوسي بود كه من براي اين ملت رقم زدم. من مقصر هستم. مي مانم و با سرنوشتم روبرو مي شوم. وقتي كه سوار ماشين شد كه برود، هرگز نميدانستم كه ديگر او را نخواهم ديد. باور نمي كردم كه آقاي خميني پسر خود را خواهد كشت.»



مى گويند يكى از كسانى كه در رابطهء با اين كودتا دستگير و زندانى مى شود، شخصى است كه قطب زاده او را پير و مرشد خود مى دانست. حتى اعتقاد داشت كه اين شخص داراى كرامت است و ضمير افراد را مى خواند. گويا ايشان بنا داشته اند با اصول تصوف و طريقت لاهوتى، راه اصلاح دنيا را فراهم سازند. كسى به نگارنده گفت: «شخصى در گروه قطب زاده نفوذ مى كند، اما چون هرگز استاد قطب زاده او را نديده بود تا با قدرت ماورائي خود، به ذاتش پى ببرد، لذا طرح آنها عقيم ماند و همگى قربانى اين دسيسه شدند.» الله اعلم !

محمد محمدى رى شهرى (اولين وزير اطلاعات جمهورى اسلامى) در اين باره ميگويد : قطب زاده براى كودتا يك سال و نيم فعاليت كرده بود و پس از دستگيرى اعلام كرده كه «آماده ام حرف هايم را در مصاحبهء تلويزيونى بگويم اما به شرط اينكه مرا فوراً يا اعدام كنيد يا عفوم كنيد.»

قطب زاده فوراً اعدام يا عفو نشد. او پنج ماه در زندان اوين (به زندانباني اسداللّه لاجوردي) روز هاي پر محنتي را سپري كرد. دادگاه او در مرداد همان سال تشكيل شد و بعد از 20 روز محاكمه، سرانجام در سحرگاه روز بيست و چهارم شهريور ماه سال 1361 به جوخهء اعدام سپرده شد.

گروهي بر اين باورند كه او هرگز اعدام نشد. بلكه جايي در همين نزديكي مخفي شده. به هر روى كتاب فرزند خوش قد و بالاى انقلاب اسلامى اين گونه بسته شد و باز يك انقلاب ديگر، يك فرزند ديگر را طعمهء خويش ساخت. داستان صادق قطب زاده يكي از معما هاي چند دههء اخير به شمار مي رود. گروهي او را به سان فرشته اي پاك و منزّه مى دانند و گروه ديگر او را ابليسي تمام عيار مي شمرند. او هر چه كه بود، قسمتي انكار نشدني از تاريخ معاصر ما بود.

جمعه

اخرین مقاله ستار بهشتی قبل از دستگیر شدن در وب لاگش - یادش گرامی روحش شاد

تحدید می کنند اطلاع رسانی نکنید وگرنه دهانتان را می بندیم



مدتی است نظام جمهوری اسلامی به هر طریقی شده فعالان وایرانیان مستقل را تحت فشار شدید قرارداده که حق اظهار نظر در مورد مسائل کشور را ندارید، از تحدید، بازداشت شکنجه گرفته ...تا اعدام راانجام می دهد برای ترساندن افراد! هرروز یک مشکل را در جلو پای افراد قرار می دهد. ایمیل، مسیج و ضرب وشتم در خیابان کمترین کاری است که انجام می دهند! دیروز بنده را تحدید می کنند به مادرت بگو به زودی رخت سیاه باید بپوشد، دهان گشادت را نمی بندی می گویم کاری انجام نمی دهم که لازم به بستن دهانم باشد می گویند وراجی زیاد می کنی، می گویم چیزی که می بینم ومیشنوم می نویسم،  می گویند هرکاری بخواهیم می کنیم هررفتاری را انجام میدهیم شما باید خفه شوید و اطلاع رسانی نکنید وگرنه خفه خواهید شد بدون نام ونشان! بدون اینکه کسی بداند چه برسر شما آمده! می گویند مردم فلسطین وبحرین در عذاب هستند و کسی نیست یادی از آنها کند شما وطن فروش هستید! بنده وامثال من وطن فروش نیستیم عاشق ملت خود هستیم شما هستید که بیگانه پرست و وطن فروش هستید. روز وشب تلفنهای تحدید آمیز قطع نمی شود گویی قرار است با هر سُخنی دهانمان را ببندیم  بنده به عنوان یک ایرانی می گویم من نمی توانم دربرابر این همه مصیبت سکوت کنم. بنده می گویم آقایان شما زیاد وراجی انجام می دهید و با این اراجیف کشور را به نابودی کشاندید. من سکوت نمی کنم حتی اگر قرار به رسیدن لحظه مرگ من باشد در هرکجای دنیا که باشم وتحدید از طرف هرکسی باشد برای بنده اهمیت ندارد.آقایان دهانتان را ببندید ظلم نکنید تا افشاگری نکنیم.
نظام جمهوری اسلامی، فریاد،وا مصیبتابرای فلسطین، بحرین وبسیاری از کشورها سر میدهدو از نبود آزادی بیان و اطلاع رسانی نشدن از آن کشورها ابراز نگرانی می کند. اما نمی گوید این همه فیلم وعکس که به صورت حرفه ایی گرفته می شوداز کجا می آید؟  نمی گوید چگونه اطلاع رسانی نمی شود،  که گزارشگران، شبکه های تلوزیونی نظام به طور مستقیم از آن کشورها، گزارش زنده تهیه می کنند وبه خوردمردم میدهند. آن هم گزارشاتی یک طرفه و آنقدر این مطالب رابه زور به خورد مردم می دهند، که حالت تهوع وتنفراز دیدن شبکه های جمهوری اسلامی به انسان دست می دهد. اما درمورد وضعیت اسفبارنقض مداوم حقوق بشر در ایران سکوت می کند! ازهر روزبازداشت، شکنجه، زندان واعدام های دسته جمعی سخنی به میان نمی آورد، زندانیان سیاسی رادر بدترین شرایط و بدترین وضعیت قرار می دهدبرای شکسته شدن آنها اما خبری از وضعیت آن عزیزان نه تنهابه وکلا آنها نمی دهند وحتی اجازه داشتن وکیل را به آنها نمی دهند!  بلکه حتی از اطلاع رسانی ازحال آن عزیزان به خانواده هایشان جلوگیری می کند!؟   خانواده های این عزیزان راتهدید می کند، که نه اجازه مصاحبه ونه اطلاع رسانی به هرگونه درباره عزیز خود ندارید؟!  تهدید خود را به این مرحله ختم نمی کنند، و اظهار می دارند، اگراطلاع رسانی کنید خود وجان خانواده خود را به خطرمی اندازید؟! می گویند دختران واعضای خانواده رابازداشت می کنیم.  شعار آنها این است. ما بازداشت می کنیم، شکنجه می دهیم. شما سکوت کنید! شما اطلاع رسانی نکنید!
"آقایان" این چه قانونی است؟  در کجا این قانون اجرای شده؟  واکنون شما این قانون را برای مردم ایران به ارمغان آوردید. این قانون جز درکشورهای دیکتاتوری جای دیگری اجرای شده؟  باور کنید در بدترین کشورهای دیکتاتوری دنیا هم این طور قانون من درآوردی اجرایی نشده! وحتی اگر اجرای هم شده باشد به اسم حکومت تمام شده،  نه به اسم دین، خدا وبدنام کردن دین وخدای آن دین! چرا باید شما بازداشت کنید، شکنجه دهید، اعدام کنید....و خانواده سکوت کنند. چرا شما از حکومت به پایین نمی آیید ودر حکومت دیگری نمی روید که چنین بلایی برسر شما بیاورند، ومعنی ومزه آن را درک کنید؟ درجنگل هم این قانون نیست که درنظام شما هست! اگر از کار و هنر خودکه انجام می دهید مطمئن هستید، قابل قبول است، پس چرا از بازگو شدن آن هراس دارید؟ بگذارید اطلاع رسانی شود تا بقیه حکومت های دنیا یادبگیرند و بدانند، چه نظام مردم سالاری اداره می کنید! اگر خود می دانید کارشما چنان حقیر وزبون است که مورد خنده دردنیا میشویدچرا انجام میدهید؟ چگونه است که خبرنگاران شبکه های تلوزیونی شما، در سراتاسر دنیا هستندو از آنجا از هرچه بخواهند گزارش می دهند؟ اما شبکه های دیگر دنیا درایران یا نیستند ویا مطالبی که شما بخواهید باید انتشار بدهند؟  برای چند روز حکومت کردن بیشتر آیا ارزش این همه ظلم کردن را دارد؟ آیا قانون من درآوردی شما پیش وجدان خود اعتباردارد؟.
حال من نظر دیگری میدهم. شما اگر از اطلاع رسانی هراس دارید؟ یا ازحکومت کناره گیری کنید! و یا ظلم نکنید. شما بازداشت نکنید، شکنجه ندهید، سلاخی نکنید تا اطلاع رسانی هم نشود.  در غیر این صورت نه تنها اطلاع رسانی می شودبلکه به زودی بساط ظلم شما برسرتان فرو خواهد ریخت. اطلاع رسانی از وضعیت هر انسان در حال ظلم وستم کشیدن وظیفه تک تک افراد یک جامعه است، وهرکس در این کار کوتاهی کند به خود وبه وجدان خود خیانت کرده است! هرکس در اطلاع رسانی دریغ کند چاهی برای خود کنده است! چون شما نوبت به نوبت هرکسی که صدای مخالفت بلند کند، قصد ساکت کردن آن را دارید، حتی اگر این ابراز مخالفت در گوشه ای خلوت خانواده گی افراد باشد. پس ما را از تهدیدات خود نه ترسانیدچون ترسی در دل ما نیست، دیگر جای ترسی نمانده، شلاق وشکنجه شدن، ما را از اطلاع رسانی کردن باز نمی دارد. اگر شعار شما این است که
ما بازداشت می کنیم، شکنجه می دهیم. شما سکوت کنید! شما اطلاع رسانی نکنید!
شعار ما هم این است. پابه میدان گذاشتیم در این مبارزه یا از قفس تن رهایی می یابیم یا قفس ظلم شما رادرهم می شکنیم.
زنده وپاینده ایرانی وایران جانم فدای ایران.
نویسنده ستار

متن مصاحبه اوریانا فالاچی با آیت‌الله خمینی و بخشی از مصاحبه او با محمد رضاشاه پهلوی

فالاچی: قبل از هر چيز، مرگ مرحوم طالقانى را به شما تسليت عرض ميكنم. خمینی: انشاءالله موفق باشند. تشكر ميكنم از تسليت ايشان. - اميدوارم حضرت امام به سؤالاتى كه من ميكنم كه شايد بعضى‌ها به ظاهر مسخره بيايد و بعضى‌ها ناراحت كننده باشد، ولى اميدوارم كه با صبر و حوصله‌اى كه من در ايشان ميبينم به سادگى جواب بدهند.
- بگوييد كه اگر سؤالها بخواهد زياد باشد من وقت ندارم و محدود باشد. يك چند سؤالى باشد عيب ندارد. سؤالها را انتخاب كنيد و آن سؤالى كه مهم است بكنيد. براى اين كه زياد طول ميكشد.
- حضرت امام خميني! ايران در دست شماست و حرفهاى شما كاملاً مورد قبول است و حرفهاى شما قانون ميشود در اين كشور و حالت اجرايى پيدا ميكند. در مملكت بعضى‌ها هستند كه فكر ميكنند در اين كشور آزادى نيست. حضرت‌تان چه ميفرماييد؟
- بگوييد كه ايران در دست من نيست، در دست ملت است. و ملت هم كسى كه خدمتگزار باشد و مصالح‌شان را بخواهد، با آزادى مطلق، به او ممكن است رو بياورد. و شما ملاحظه كرديد و در فوت مرحوم آقاى طالقانى سرنيزه‌اى نبود، زورى نبود، مردم با آزادى ريختند در خيابانها و همه ايران منقلب شد. اين نه اين است كه آزادى بدون قانون وجود داشته باشد، آن آزادى نيست. منتها آزادى است كه مردم روى محبت و عشق‌شان و روى يك مبادى و مبادى الهى به بعضى اشخاص كه اينها را ميشناختند به اين كه الهى هستند روى ميآورند؛ و اين آزادگى است.
- آن طورى كه از بياناتتان در قم در گذشته نه نزديك، خيلى دور فرموده‌ايد و حقيقتى بوده آن، مدرن شدن يك انسان است كه بتواند آزاد بينديشد و آزاد تصميم بگيرد و آزاد انتخاب بكند. چه طور امكان دارد، الان در كشور، كمونيستها و ساير اقليتها ـ چه سياسى و چه مذهبى و چه ملى ـ نميتوانند آزادانه اظهار بيان بكنند و اظهار انديشه بكنند.
- بگوييد شما اول خيال كرديد مسأله‌اى را، بعد علتش را ميپرسيد. در مملكت ما آزادى انديشه هست. آزادى قلم هست. آزادى بيان هست. ولى آزادى توطئه و آزادى فسادكارى نيست. شما اگر توقع داريد كه ما بگذاريم بر [ عليه ] ما توطئه كنند و مملكت ما را به هرج و مرج بكشند، به فساد بكشند و مقصودشان از آزادى اين است، در هيچ جاى دنيا همچو آزادى نيست. و اگر آزادى انديشه است، آزادى بيان است، اين آقاى بنى صدر مطلعند و ما مطلعيم كه ايشان دعوت ميكردند همين كمونيستها را و همان اشخاصى كه غير ما فكر ميكردند، دعوت ميكنند كه بياييد صحبتهايتان را بكنيد. و ما پنج ماه بيشتر بلكه به طور مطلق به اينها آزادى داديم ؛ يعنى آزاد بودند كه هر چه ميخواهند، حتى الانش هم هر كارى كردند. لكن اخيراً كه ما مطلع شديم كه با الهام از رژيم سابق و با الهام از اجانب و كسانى كه ميخواهند به تباهى بكشند؛ توطئه كردند، خرابكارى كردند، خرمنها را آتش زدند، صندوقهاى آرا را آتش زدند و با تفنگ و اسلحه آن رفتار را كردند. قضاياى اطراف كردستان را همانها پيش آوردند و ساير قضايا را هم آنها اگر ما سستى كنيم، پيش ميآورند. اگر آزادي، آزادى بيان و عقيده و انديشه است، آزادى هست و بوده است. اين چيزى كه جلويش گرفته شده است، اين است كه در ممالك ديگر آن جا كه انقلاب شد و صددرصد ادعاى آزادى ميكردند، بعد از انقلاب مطلقاً جلوگيرى كردند از كسانى كه توطئه ميكردند. ما پنج ماه است و بيشتر است مهلت داديم به آنها تا اين كه بر مردم ثابت شد، به دنيا ثابت شد به اين كه قضيه، قضيه آزادى بيان نيست. قضيه، قضيه آزادى توطئه است. اين آزادى توطئه را هيچ كس، هيچ جا به هيچ كس نميتواند بدهد.
- البته اين سؤالاتى است كه قبلاً ميدانيد كه معمولاً خبرنگارها از شما ميكردند. پس چه دليلى بود كه مثلاً روزنامه‌هاى مخالف مخصوصاً آيندگان، بسته بشود؟
 
- روزنامه آيندگان همان بود كه با دشمنهاى ما روابط داشت. توطئه بود در كار و با صهيونيست‌ها روابط داشت. از آنها الهام ميگرفت و بر ضد منافع مملكت و كشور مينوشت. و در تمام آن روزنامه‌هايى كه توطئه گر بودند و ميخواستند رژيم سابق را دوباره برگردانند به اين جا. اين روزنامه‌ها جلوشان گرفته شد تا بفهمند به اين كه چه طورند اينها و بعد از اين كه فهميدند هر كدام كه [ توطئه گر ] نيستند، نه، آزاد باشند. همه روزنامه‌هايى كه بودند، به اعتبار اين كه دادستان آن طورى كه فهميده است اينها توطئه گر بودند و مفسد بودند و اينها الهام از شاه و از دستگاه صهيونيست‌ها ميگرفتند، از اين جهت اينها را توقيف كردند موقتاً، تا اين كه رسيدگى كنند. اين خلاف آزادى نيست. اين جلوگيرى از توطئه است كه همه دنيا بوده است كه جلوى اين توطئه را بگيرند.
- حضرت امام! اينهايى كه الان دم از مخالفت ميزنند، عده‌اى هستند كه اكثرشان مبارزه كرده‌اند و زجر كشيده‌اند و ضد رژيم گذشته بودند. چه طور امكان دارد كه فضا و حق وجود به چپى كه اين همه مبارزه و رنج كشيده، نداد؟
- امكان ندارد. حتى يكى‌شان نه مبارزه كرده‌اند، نه رنج كشيده‌اند. همه از دولت و از رنجهاى اين ملت ما استفاده برده‌اند و بر ضد ملت ما قلمفرسايى كرده‌اند.
منظورم گروه‌هاى سياسى‌اند، مثلاً احزاب توده، مثلاً فداييان، مجاهدين.
- و احزاب هم همين طور، آنها هم ـ خلاف آزادى‌شان ـ اگر توطئه گر نباشند. حالا عملى كه بر خلاف آزادى باشد، نكرده‌اند و نشده است. و اما اين كه ميگوييم آنها رنج كشيده‌اند و در اين باره فعاليت كرده‌اند، اين معلوم ميشود كه درست از اوضاع ما مطلع نيستيد. آنها كه رنج كشيده‌اند اين توده مردمند كه رنج كشيده‌اند. آنها يك عده‌اى‌شان در خارج بوده‌اند و حالا آمده‌اند در داخل و ميخواهند استفاده بكنند بدون رنجش. يك دسته هم اين جا بودند و در پناهگاه‌‌ها يا در خانه‌ها بودند. و بعد از اين كه ملت، رنجها را كشيد و خون داد و همه كارها را كرد، اينها آمدند و دارند استفاده ميبرند. و مع ذلك كسى جلوى اينها را نگرفته است و آزادى دارند.
- منظور من بيشتر روى چپى‌هايى است كه در زندان هم بوده‌اند، يا به دست شاه شكنجه شدند.
- در اين نهضت ما دخالت نداشتند. در نهضت ما هيچ يك از اينها، بلكه مخالف بودند. همين چهار تا هم كه الان برخلاف ما دارند فعاليت ميكنند، آنها يك مسلك خاصى داشتند و روى مسلك خاص‌شان هستند. نهضت ما يك نهضت اسلامى بود كه چپى با آن مخالف است و مخالفت او هم با ما بيشتر است از مخالفت شاه. و آنها هم توطئه گر هستند و ميخواهند همان مسائل را برگردانند. و من نظرم اين است كه چپى‌هاى ساختگى اند، نه چپى‌هاى واقعى و ساخت آمريكا هم هستند، بنابراين اين طور نيست كه شما خيال كرديد كه چپى‌ها يك دسته‌اى هستند كه در نهضت ما دخالت داشتند. هيچ دخالتى آنها در نهضت ما نداشتند، البته آنها براى مقصد خودشان هر چه بوده اين جا و آن جا كرده‌اند، و يك كارهايى انجام داده‌اند و هيچ ربطى به نهضت ما ندارد. نهضت ما هيچ ارتباطى با چپ‌ها ندارد. و چپى‌ها هم هيچ خدمتى به نهضت ما نكرده‌اند. و هر چه كرده‌اند كارشكنى و خلاف بوده است. حالا هم توطئه گرى از چپى‌ها است، و اين چپى‌هاى ساختگى اند، نه چپى‌هاى واقعى.
- حضرت امام! ميشود بيان كنيد كه اين ملت براى آزادى مبارزه كرده يا براى اسلام؟
- براى اسلام جنگيده، لكن محتواى اسلام همه آن معانى است كه در عالَم به خيال خودشان بوده كه ميگويند دمكراسى. اسلام همه اين واقعيتها را دارد. و ملت ما هم براى همه اين واقعيات جنگيده‌اند، و لكن در رأسش خود اسلام است و اسلام همه اين را دارد.
- يك تعريف ساده از آزادي، بيان كنيد.
- آزادى يك مسأله‌اى نيست كه تعريف داشته باشد. مردم عقيده‌شان آزاد است. كسى الزامشان نميكند كه شما بايد حتماً اين عقيده را داشته باشيد. كسى الزام به شما نميكند كه حتماً بايد اين راه را برويد. كسى الزام به شما نميكند كه بايد اين را انتخاب كنى. كسى الزامتان نميكند كه در كجا مسكن داشته باشي، يا در آن جا چه شغلى را انتخاب كنى. آزادى يك چيز واضحى است.
- آزادى آيا در حدى براى مردم هست كه بتوانند سيستم دولت خودشان را تعيين كنند، آيا اين آزادى هم براى ملت هست؟
 
- به همان ترتيبى كه در همه جاى دنيا هست آنها ميتوانند وكيل انتخاب كنند. وكيل ميتواند به حسب آن چيزى كه ملت به او اعطا كرده، دولت را تصويب كند يا رد بكند. رييس جمهور را خود مردم تعيين بكنند. همه اينها با دست خود مردم هست و خودشان ميتوانند انجام بدهند.
- حضرت امام! شما چرا از اول روى يك كلمه خط كشيديد و آن دمكراتيك است كه رويش خط كشيديد و فرموديد «جمهورى اسلامى» نه يك كلمه بيشتر و نه يك كلمه كمتر. اين كلمه كه اين قدر عزيز است، براى ما عزيز است و شما خطش زديد و در كشور الان باز در اين باره صحبت ميكنند.
- بله اين مسائلى دارد. يك مسأله اين است كه اين توهم، اين را در ذهن ميآورد كه اسلام محتوايش خالى است از اين، لذا احتياج به اين است كه يك قيدى پهلويش بياورند و اين براى ما بسيار حزن انگيز است كه در محتواى يك چيزى كه همه چيزها به طريق بالاترش و مهم ترش در آن هست، حالا ما بياييم بگوييم كه ما اسلام ميخواهيم و اما با اسلاممان دمكراسى باشد، اسلام همه چيز است. مثل اين است كه شما بگوييد كه ما اسلام را ميخواهيم و ميخواهيم كه به خدا هم اعتقاد داشته باشيم، ولى به شرط اين كه به خدا هم معتقد باشيم. اين براى ما خيلى ناراحت كننده است كه كسى يك همچو خيالى داشته باشد. اين اولاً، و ثانياً اين كلمه دمكراسى كه پيش شما اين قدر عزيز است يك مفهوم مُبَيَّنى ندارد. ارسطو يك جور معنى كرده. شوروى يك جور معنى كرده. سرمايه دارها يك جور معنى كرده و ما در قانون اساسى مان نميتوانيم يك لفظ مبهمى كه هر كس براى خودش يك معنى كرده است، آن را بگذاريم. به جاى آن اسلام را گذاشتيم كه اسلام مُبَيَّن ميكند حد وسط چيست. اين مخالف با هيچ چيزى نيست، ولى آنهايى كه نفهميده‌اند كه اسلام را، خارجىها كه با اسلام كار ندارند، آنها كه در داخل هستند و اسلام را نميدانند چه رژيمى است، چه حالى دارد، از اين جهت يك امكان به خيالشان دارد. من حالا براى شما مثال ميزنم از اين آزادى و دمكراسى. يك چيزى كه تاريخ ميگويد و آن قضيه حضرت امير ـ سلام‌الله عليه ـ است كه در وقتى كه رييس و خليفه رسول اللّ'ه بود و دامنه اين رياست عملى اش و سياستش از حجاز تا مصر و تمام تقريباً بسيارى از آسيا، يك مقدارى حتى اروپا داشت. همين شخص كه رييس يك همچو مملكت وسيعى بود و داراى همچو قدرتى بود و قاضى را هم خودِ خليفه رسول الله تعيين ميكرد، وقتى يك اختلافى بين آن رييس و يك يهودى حاصل شد قاضى دعوت كرد او را به اين كه بيايد جواب بدهد. او هم رفت در محضر قاضى نشست. قاضى خواست به او احترام بكند. گفت نه، يك نفر قاضى بايد احترام از هيچ كس نكند و ما على السوا بايد باشيم. و بعد هم كه قاضى حكم بر خلاف او كرد، او تصديق و قبول كرد. من ميل دارم كه شما كه اطلاع داريد از همه حكومتها و از همه جاها، يك نمونه اين طورى هم شما نشان بدهيد. در تمام اين حكومتهايى كه در دنيا ـ از اول دنيا تا حالا ـ حكومتها بودند و شما لابد مطلع هستيد. شما هم يك نمونه اين طورى به ما نشان بدهيد، كه آن از اين اولى ' است.
- نه، من همچو نمونه‌اى الان ندارم به شما تذكر بدهم. ولى در عوض، شما الان انقلاب كرديد، ولى هنوز ثروتمند و فقير در بين كشور شما هست. و چند حزبى كه به صورت عينى دمكراسى است كه اگر يك دسته‌اى رأى نياورد بتواند يك دسته ديگر جاى او باشد، مثل انگليس كه گاهى حزب كارگر و گاهى حزب محافظه كار. همچو وضعى آيا شما در كشورتان اجازه خواهيد داد و اين عدالت اقتصادى را اجازه خواهيد داد؟
- ما الان بچه شش ماهه داريم، و در اين پنجاه و چند سال. ثانياً با آن وضع و با آن گرفتارى‌هايى كه ايران داشته است شما چه توقع از يك بچه شش ماهه‌اى كه پنچاه و چند سال در زمان ما و ۲۵۰۰سال در تاريخ عقب زده شده است! الان اول راه اين است و تمام خرابى‌هايى كه الان با آن مواجه هستيم، خرابى‌هايى است كه رژيم سابق براى ما گذاشته است. در زمان ما هيچ خرابى حاصل نشده. زمان ما همه كوشش براى درست كردن وضع ملت است. درست كردن وضع كشاورزى و ساير كارخانه‌ها و امثال ذلك. و شما توقع داريد كه ما بتوانيم در همين چند ماه يا چند سال برويم به آن حدى كه همه مان، ملت مان در رفاه باشد، همه كارها هم درست شده باشد؟ همه آشفتگى‌هايى كه تحميل به ما شده است، همه اينها با يك اوقات كمى درست بشود؟ ما فرصت ميخواهيم و فرصت مان را از اين كسانى كه شما ميگوييد كمونيستند و دمكراتند و امثال اينها، از اينها فرصت ميخواهيم كه اينها به ما فرصت بدهند تا ما رسيدگى كنيم. به حال ملت و رسيدگى كنيم. مملكت را اين طورى كه اينها ميگويند اداره كنيم. اقتصادمان الان ورشكسته است، پى ريزى بكنيم، ما الان مهلت نداريم، ما الان در آشفتگى هستيم. و همه آشفتگيها هم زير سر همين‌هايى است كه شما ميگوييد دمكرات هستند. و شماها ميگوييد كمونيست هستند و اينها. ما همه گرفتارى مان اينها هستند. اين گرفتارى‌ها كه رد بشود احزاب آزاد هستند. ما جلوى آزادى را هيچ وقت نميگيريم. اسلام هم جلوى آزادى را هيچ وقت نگرفته است بيش از اين كه جلو توطئه را، كه همه عالم همين طورند. ما هم همين طور هستيم.
 
- من در قيافه شما نگاه ميكنم كه يك قياقه آرامى است، و طبيعى است و نرم است. اما دنيا يك قيافه‌اى از شما، قيافه سخت، خشن، ترسناكى درست كرده. آيا اين قيافه‌اى كه از شما ساخته‌اند. براى شما رنج آور نيست. شما را ديكتاتور جديد ايران ميخوانند، اين شما را ناراحت نميكند؟
- از يك جهت البته ناراحتى دارد. و آن اين كه دشمن‌هاى ما چه قدر برخلاف انسانيت عمل ميكنند. ما متأسفيم كه يك طايفه‌اى اين قدر برخلاف انسانيت، برخلاف انصاف رفتار كند. از اين جهت البته ناراحتى دارد. ما به حسب تعاليم اسلام براى عيب‌هايى كه در بشر هست، بايد متأثر باشيم. و از جهتى به نظر ما اهميتى خيلى ندارد. براى اين كه ما يك راه حقى ميرويم. و البته در يك راه حقى كه در مقابل ابرقدرت‌هاست، مقابل با منافع بزرگ يك كشورهايى است كه ميخواهند اينها را بخورند و ببرند. و من نميتوانم متوقع باشم كه آنها بنشينند و نگاه بكنند. ما نگذاريم كارهاى‌شان را بكنند. البته اين براى ما خيلى بى سابقه نيست. همچو نيست كه ـ يا همچو بوده است كه ـ يك كار بى سابقه‌اى بوده است براى ما. ما ميدانستيم كه يك همچو حرفهايى هست. هميشه هست كه يك ضعيفى كه در مقابل يك قدرت‌هاى بزرگى ميخواهد جلوگيرى بكند اين تهمتها برايش هست. كسانى كه اجير هستند از طرف شاه، كسانى كه اجير هستند از طرف قدرت‌هاى بزرگ، ما توقع نداشته باشيم كه هيچ به ما زهري، زهرچشمى وارد نكنند. خوب، ما هم در خارج ميبينيم كه در مملكت ما دارند آشوب ميكنند. عيناً ميبينيم كه آشوب ميكنند. و ما هم ميدانيم كه به اين كه در روزنامه‌ها كه نوشته‌اند كه به امر خمينى پستانهاى زنها را بريده، با زنها چه كرده، البته دشمن است، ولى من متأسفم كه دشمنها اين قدر خلاف انصاف و خلاف انسانيت عمل كنند.
- آنهايى كه از شما ترس ندارند و من ديدم كه الان اين جا جلوى منزل شما و در تهران هم ديدم كه «خميني، خمينى» ميكنند. اينها يك احساسى به انسان دست ميدهد كه از يك تعصبى ميآيد. آيا شما اين را خطرناك نميبينيد براى پيشرفت آدم، رشد انسان؟
- اين تعصب نيست. اين آزادى دوستى است. اين به اصطلاح شما دمكراسى دوستى است. اينها احساس كرده‌اند كه روى مصالح آنها عمل ميكنيم. احساس كرده‌اند كه ما نميخواهيم ظلم بكنيم. به آنها نميخواهيم ظلم بكنيم. آنها را نميخواهيم به زور وادار بكنيم به يك كارى. اين احساس كه آنها از اسلام دارند و اين احساس هم دارند كه ما همان تبع اسلام هستيم و مطابق احكام اسلام عمل ميكنيم. اين دو احساس در مردم هست. يكى اين كه اسلام را ميدانند كه رژيمى است كه عدالت در آن هست. و ما را هم ميدانند كه ما تابع يك رژيمى هستيم كه عدالت هست. و ما ميخواهيم اجرا كنيم عدالت را. از اين جهت است اين احساسات. نه يك تعصب خشكى باشد بدون منطق، بدون مبنا. و من اصلاً هيچ خطرى در اين، احساس نخواهم كرد.
- شما خطر فاشيسم را در ايران امروز ميبينيد؟
- هيچ، ابداً همچو خطرى نيست. مادامى كه اين ملت به اسلام توجه دارد و تابع اسلام است و ما حكومت اسلامى ميخواهيم درست كنيم، هيچ خوفى نيست. هيچ ديكتاتورى نخواهد بود. و هيچ خطرى براى اين مطالب نيست. ما وقتى خطردار هستيم كه كمونيسم بتواند به ما غلبه كند كه آن وقت اول گرفتارى و ديكتاتورى ميباشد. يا رژيمى نظير رژيم شاه پيش بيايد. آن هم همان طور است. و اما آن رژيمى كه ما ميخواهيم، آن رژيمى است كه ملت ما دنبالش هستند، ديكتاتورى در آن معصيت بزرگ است. و فاشيستى از معاصى بزرگ است پيش ملت ما. و هيچ همچو خطرى نيست پيش ما.
- در اين فاشيسم جنبه مردمى و توده‌اى‌اش قوى است. در ايتاليا ـ كه ما در آن جا زندگى كرده‌ايم ـ و در آلمان، موسولينى و هيتلر به افكار اين جورى تكيه داشتند. و اين خطر هميشه هست كه توده مردم به تدريج نوعى حكومت ديكتاتورى را به وجود بياورند و آن رژيمى كه به وجود ميآيد كاملاً متكى به افكار عمومى است. اما در اعمال خودش مثل همان مطلق العنان‌ها عمل ميكند.
- توده ما توده مسلمان است. تعليمات اسلامى همان طورى كه در روحانيت هست، آنها به مردم هم تعليم كردند. و تمام اين مسائل اسلامى كه بر مبناى عدالت است و بر مبناى آزادى است و بر مبناى اختيار مردم است و بر مبناى آن چيزهاى متعالى است، در اسلام هست، و مردم هم او را دارند، بله امكان اين هست عقلاً كه اين مملكت از اسلام برگردد و بشود كمونيست. اگر چنين شد همه مردم از اسلام برگشتند و كمونيست شدند، اين خطر ـ البته ـ آن وقت هست براى اسلام. و اما مادامى كه ملت ما مسْلم است، براى ملتى كه اسلام ندارد يا فرض كنيد كه تابع كمونيسم است، يا تابع اصول و مسالك ديگرى هست، البته اين خطر در آنها هست. و مملكت ما هيچ خطرى به هيچ وجه ندارد.
 
- مطلب ديگرى كه در غرب خيلى در آن سر و صدا شده است مسأله اعدامها كه ميگويند پانصد نفر تا حال در ايران اعدام شده‌اند، و اينها بدون وكيل مدافع و بدون تجديد نظر. باز هم شما با اين ترتيب موافقيد؟
- اينها از باب اين كه يا غرب اين افراد را نشناخته است، اولاً پانصد تا نيست و بسيار كمتر است. و علت اين است كه يا غربيها نشناختند اين اشخاص را يا ميشناختند و مُعتمِدند در اين كه خودشان را به نشناسى بزنند. اينها افرادى بودند كه علناً بسيارى‌شان آمدند و مردم را كشتند در خيابانها. يا امر به كشتن مردم در خيابانها دادند. و اين يك مسأله مبهمى نبوده است پيش ملت ما كه اينها شايد صحيح بگويند. شايد دفاع از خودشان داشته باشند. يك كسى كه وارد بشود در يك جمعيتى و با تانك بزند و جوانها را زير تانك ببرد، آن وقت يك نفر را در مقابل هزار نفر كه اينها كشته‌اند بكشند مع ذلك به آنها مهلت هم بدهند كه صحبت‌هاى‌شان را بكنند. اجازه رفتن داده شده است. البته قلم دست دشمن است و براى ما هر چه بخواهد مينويسد. اما واقعيت اين طور نيست. و آنهايى كه در اين جا كشته شده‌اند نه عددشان آن قدر است و نه طورى بوده است كه برخلاف موازين باشد. اينها هر كدامشان اشخاصى را كشته‌اند و فسادها ايجاد كرده‌اند. خانمانها سوزانده‌اند. اشخاص را اره كردند در حبس‌هاى‌شان پاى آنها را. اشخاص را روى تاوه گذاشته‌اند و متصل به برق كرده‌اند، در تاوه آنها را بو داده‌اند. اين اشخاص البته كشته شدند و اينها هم حق دفاع داشتند و در محكمه به اينها اجازه اين كه وكيل بگيرند ندادند. لكن ما چه بكنيم كه قلم دست دشمن است و ما را ميخواهد اين طور صورت بدهد.
- راجع به شاه شما چه ميگوييد؟ آيا شما دستور داده‌ايد كه او را در خارج بكُشند؟ و آيا به نظر شما اين كار ممكن است؟
- نه من دستور ندادم. من ميل دارم كه بيايد ايران و او را محاكمه كنيم. من اگر ميتوانستم او را حفظش ميكردم و ميآوردمش ايران و علناً او را محاكمه ميكرديم براى اين پنجاه و چند سال ظلمى كه كرده. و آن خيانت‌هايى كه او كرده است جبران ميكرديم. و اين سرمايه‌هايى كه از ما به خارج برده است اگر او كشته بشود از دست ما ميرود. لكن اگر حفظش كنيم و بياوريم به اين جا ممكن است اين ثروت برگردد به ايران.
- شما مايليد كه مثل آيشمن كه گرفتند آوردند به اسرائيل، او را هم مثلاً بگيرند و به همان ترتيب بياورند ايران؟
-من مايلم كه او بيايد ايران. بياورندش ايران و ما محاكمه كنيم. [ خطاب به مترجم: ] بگوييد به او كه مرحوم مدرس كه با شاه سابق دشمن سرسخت بود يك وقتى كه شاه به سفر رفته بود، وقتى آمده بود، مرحوم مدرس گفته بود كه من به شما دعا كردم. خيلى او خوشش آمده بود كه چه طور يك دشمن دعا كرده بود. گفته بود، نكته اين است كه اگر تو مرده بودى اموالى كه از ما غارت كرده بودى و به خارجى‌ها داده بودى همه از بين رفته بود. و من دعا كردم تو زنده باشى برگردي، بلكه بتوانيم ما مالها را برگردانيم. حالا ما هم همان طور هستيم و اين پسر هم بيشتر از او اموال ما را برده است به خارج. اگر اموال را شاه پس بدهد، شما رهايش ميكنيد؟ راجع به خيانت‌هايش، اگر چنان چه پولها را به ما پس بدهد، آن مقدارى كه پس بدهد البته ديگر حرفى با او نيست. اما يك خيانت‌هايى كه به ملت ما كرده است، آنها را جبران نميشود كرد و نميشود ولش كرد. يك خيانت‌هايى به اسلام كرده است. آن هم ما نميتوانيم جبران كنيم. اين جنايت‌هايى كه كرد، مردم را به كشتن داد دسته جمعى ۱۵خرداد، خود او از قرارى كه به ما اطلاع داده‌اند عامل مستقيم قتل عام [ ملت ] ما بوده است. اينها يك چيزى نيست كه بخشيدنى باشد، آنهايى كه در ۱۵خرداد كشته، همه را زنده كند، ديگر حرفى نيست. يعنى تنها شاه يا همه خانواده اش؟ هر كدام كه خيانتكار باشند. مجرد اين كه كسى از خانواده شاه ابداً در بين ما چه بشود، وليعهد شاه بيايد مثل يكى از مردم اين جا زندگى بكند. كارى به ما نكرده است. هيچ كسى هم كارى به او ندارد. آنهايى كه مثل اشرف كه آن هم خواهر اوست. خواهر تنى هم هست آنها دوقلو بودند، آن هم نظير او جزو جنايتكارهاست. آن هم به اندازه جنايتى كه كرد و جنايت‌هايى كه كرده است. اين چه كارى به افراد خانواده ديگرش دارد. آن كه خيانتى نكرده بود كارى به او نداريم. پسرش كارى كرده؟ اينها بايد به محكمه برسد. ميگويند، اما چه ميدانيم.
- اين براى شما يك اميدى است كه او بايد بيايد ايران و محاكمه بشود. مطمئن ايد كه اين جور خواهد شد؟
تقريباً يك آرزو است.
يعنى شما مطمئن باشيد چيزى از دست نميدهيد. من تمام تبليغاتى كه عليه شما كردند به هم ميزنم.
 
خيال ميكنيد. ميگويند اينها كه اعدام شده‌اند، همه‌شان مقصر سياسى و ساواكى و اينها نبودند. آنها هم اعدام شدند براى اين كه لواط كردند و زنا كردند. البته من توضيح دادم كه اين جور نيست. اينها تاجر و اين چيزها بودند و بچه‌ها را ميدزديدند و اين حرفها، و اخبار دروغ به شما گفتند. بله اصل مسأله را بايد گفت. و آن اين است كه اگر يك بدنى يك انگشتش فاسد بشود چه بايد كرد براى اصلاح آن بدن. آيا بايد اين انگشت را گفت تو باش اين جا، فاسد كن اين بدن را؟ اين انگشت يك مفسده است و بايد بريد اين چيزهايى كه ميدانيد كه اينها به فساد ميكشند. يك وقت مثل بعضى طوايف ميگويند كه خوب، مردم آزادند. آن زن آزاد هست. زن اين باشد، او هم تمتعى ببرد. خوب، چه بهتر. يك وقت منظور اين هست. نه، ما اين را نميتوانيم بپذيريم. يك وقت منظور اين است كه بايد حفظ نظم جامعه، حفظ صحت جامعه بشود. اين سياست‌هايى كه ما در اسلام داريم و اجرا ميشود براى اين است كه جامعه را ما ميخواهيم پاكسازى كنيم. علف‌هاى هرزه‌اى كه ضايع ميكنند مزرعه ما را، بايد اين علف‌هاى هرزه را بچينيم و دور بريزيم. آن كسى كه بخواهد يك جامعه را اصلاح بكند، آن كسانى كه فساد در جامعه ميكنند، آن كسانى كه جامعه را به تباهى ميكشند، آن كسانى كه جوان‌هاى ما را به تباهى ميكشند، دخترهاى ما را به تباهى ميكشند آنها را نميتوانيم تحمل كنيم كه نظر كنيم اينها هر كار ميخواهند بكنند. و هر سياستى كه هست بايد بشود. چه پيش شما خيلى مشكل باشد پذيرفتنش و چه نباشد. ـ يك چيزى است، به اصطلاح جامعه را ميخواهيم ـ اصلاً جامعه هم همان طورى كه دزد را شما ميگيريد و حبسش ميكنيد. خوب چرا آزادش قرار نميدهيد؟ همان طورى كه قاتل را ميگيريد نگهش ميداريد، يا احياناً قصاص ميكنيد. چرا رهايش نميكنيد كه هر كارى دلش ميخواهد بكند؟ چرا؟ اين براى اين است كه اينها اسباب اين ميشود كه يك جامعه را به فساد بكشد. اگر جلوگيرى از چند تا از اين فسادها بشود، جامعه اصلاح ميشود. و ما منظورمان اصلاح جامعه است. اصلاح جامعه به همين چيزهاست كه اين سياستها باشد. [ خطاب به مترجم: ] و اما اينهايى كه واقع شد در اين جا همان طورى كه شما گفتيد، به او بگوييد كه اينها امثال يك همچو مسائلى بودند. بعضى هم مثلاً لواط ميكنند. بيمار هست، فرض كنيد يك همچو چيزي، چرا بايد اعدامش كنند؟ اين مايه فساد است. فساد را بايد برداشت تا ديگران اصلاح بشوند. اين ديگر مسائلى فرعى است. ميگويند يك زن هجده ساله را كه آبستن بوده اين را به عنوان اين كه زنا كرده اعدام كردند. دروغ است، نميشود، در اسلام نيست. اين جزو همان‌هاست كه به ما نسبت ميدهند. اين روزنامه‌ها بودند كه درباره آن نوشتند. بى اطلاعم. ما چه ميدانيم حالا چه شده. وقتى به محكمه رفته است محكمه حكم كرده است.
- اين چادر، آيا صحيح است كه اين زنها خود را در زير چادر مخفى كنند؟ اين زنها در انقلاب شركت كردند. كشته دادند. زندان رفتند. مبارزه كردند، اين چادر هم يك رسم از قديم مانده‌اى است. حالا ديگر دنيا هم عوض شده. حالا اين صحيح است كه مثلاً اينها خودشان را مخفى كنند؟
- اولاً اين كه اين يك اختيارى است براى آنها، خودشان اختيار كردند. شما چه حقى داريد كه اختيار را از دستشان بگيريد؟ ما اعلام ميكنيم به زنها كه هر كس چادر ميخواهد يا هر كس پوشش اسلامي، بيايد بيرون. از ۳۵ميليون جمعيت ما ۳۳ميليونش بيرون ميآيد. شما چه حقى داريد كه جلو اينها را بگيريد؟ اين چه ديكتاتورى است كه شما نسبت به زنها داريد؟ و ثانياً اين كه ما يك پوششى خاص را نميگوييم. براى حدود زنهايى كه به سن و سال شما رسيده‌اند هيچ چيزى نيست. ما زنهاى جوانى كه وقتى ايشان آرايش ميكنند و ميآيند، يك فوج را دنبال خودشان ميكشند، اينها را داريم جلوشان را ميگيريم. شما هم دلتان نسوزد. من ديگر بلند شوم.
شما هم دلتان نسوزد. [خطاب به مترجم: ] شما بگوييد اينها را به ايشان.
بخشی از گفتگوهای اوریانافالاچی با محمدرضاشاه پهلوی
اوريانا فالاچی: هنوز يک لبخند در صورت شما از يک شهاب در آسمان ناياب‌تر است. آيا شما هيچ وقت می خنديد اعليحضرتا؟
محمدرضا پهلوی: فقط وقتی که موضوع خنده داری اتفاق بيفتد. اما اين موضوع بايد خيلی خنده دار باشد که غالبا اتفاق نمی افتد. نه، من از آن آدمهايی نيستم که به هر موضوع احمقانه ای بخندم. اما شما بايد درک کنيد که زندگانی من هميشه يک زندگانی سخت و دشوار و خسته آور بوده است. فقط دوازده سال اول سلطنت مرا تصور کنيد که مجبور بودم چکارکنم، و تازه من به رنج‌های شخصی خودم کاری ندارم، من به رنج‌هايم در نقش يک شاه اشاره ميکنم. البته من نميتوانم خودم را از شاه جدا کنم. پيش از مثل يک «مرد» بودن، من يک شاهم. شاهی که سرنوشتش باتمام رساندن ماموريتش است. بقيه اهميتی ندارد.
 
فالاچی: خدای من، اين بايد شما را بسيار آزار دهد! منظورم اينست که بودن در نقش يک شاه به جای يک انسان شما را تنها و بی کس می کند.
پهلوی: من اين مساله را نفی نميکنم که بی کس هستم. يک شاه وقتی برای کارهايی که انجام می دهد و چيزهايی که می گويد مجبور است که به کسی اعتماد نکند، به ناچار تنها خواهد شد. ولی من کاملا تنها نيستم، چون من به وسيله ی نيروی ديگری همراهی می شوم که ديگران آن را حس نميکنند. همان نيروی مرموز در من، و من همچنين پيامهايی نيز دريافت ميکنم. پيام‌های مذهبی و من خيلی خيلی مذهبی هستم و من به خدا ايمان دارم و هميشه هم گفته‌ام که اگر خدا نبود، ما مجبور بوديم که اور خلق می کرديم! آه من واقعا برای بيچاره‌هايی که به خدا ايمان ندارند، متاسفم. شما نمی توانيد بدون خدا زندگی کنيد. من باخدا از زمانی که خدا آن روياها را به من داد..
فالاچی: رويا؟ اعليحضرتا؟
پهلوی: آری روياها!
فالاچی: از چه، از کجا؟
پهلوی: از امامان. آه من متاسفم که شما در باره ی آن چيزی نمی دانيد. هرکس می داند که من روياهايی داشته ام. من حتى آن را در «اتوبيوگرافی» خود نوشته ام. وقتی بچه بودم دو تا رويا داشتم. ديگری زمانی که شش ساله بودم. اولين بار من اماممان علی را ديدم. «علی» که طبق مذهب ما، غايب شد تا روزی برگردد تا دنيا را نجات دهد!؟؟ يک پيش آمدی برای من اتفاق افتاد. از روی سنگی زمين خوردم و او نجاتم داد. او خودش را بين من و سنگ قرار داد. من می دانم، برای اين که من او را ديدم. شخصی که با من بود او را نديد و هيچکس ديگر هم او را نديد به جز من، برای اين که … آه، من می ترسم که شما حرفهای مرا نفهميد.
فالاچی: و حقيقتا هم نميفهمم اعليحضرتا! من حرفهای شمار اصلا نميفهمم. ما شروع بسيارخوبی داشتيم و حالا… اين موضوع روياها … اين برای من روشن نيست، همين.
پهلوی: برای اينکه شما ايمان نداريد. شما به خدا ايمان نداريد، شما به من هم ايمان نداريد. خيلی از مردم به آن عقيده ندارند. حتى پدرم هم آن را قبول نداشت. او هيچوقت آن را قبول نکرد. او هميشه در اين مورد می خنديد. به هر حال خيلی از مردم- اگرچه محترمانه – از من سوال می کردند که آيا مطمئن هستم که آنها وهم وخيا ل نبوده است. جواب من خير است. خير، برای اين که من به خدا ايمان دارم. به اين حقيقت که من به وسيله ی خدا انتخاب شده که يک ماموريتی را به پايان برسانم. روياهای من معجزه‌هايی بوده‌اند که کشور را نجات داده‌اند. دوران سلطنت من کشور را نجات بخشيده و اين به خاطر اين بوده که خداوند در کنارم بوده. مقصودم اينست که اين عادلانه نيست که اعتبار تمام کارهايی را که برای ايران کرده‌ام به خودم نسبت دهم. در حقيقت می توانستم اين کار را بکنم. ولی نخواستم. برای اين که می دانستم که کس ديگری پشتيبان من است و او خدا بود و. منظورم را می فهميد؟
فالاچی: نه اعليحضرتا! زيرا … خوب، ايا شما اين روياها را فقط در ايام کودکی داشته‌ايد، يا وقتی که بزرگ هم شديد، برايتان روی داده؟
پهلوی: همانطور که قبلا گفتم فقط در زمان کودکی، هرگز آنها را در زمان ديگری نداشته ام، فقط خواب ديده‌ايم. با فاصله‌های يک يا دو سال يا حتى هر هفت هشت سال. برای مثال من يک مرتبه در ظرف پانزده سال دو خواب ديدم.
فالاچی: چه نوع خواب‌هايی؟ اعليحضرتا!
پهلوی: خواب‌های مذهبی، بر پايه ی تصورم و خوابهايی که من ميديدم مربوط به اين بود که در دو يا سه ماه آينده چه اتفاقی خواهد افتاد. من نميتوانم به شما بگويم که اين خوابها در چه موردی بودند. آنها لزوما چيزهايی نبودند که به شخص من مربوط شوند. آنها در مورد مسايل داخلی کشورم بودند و بنابراين بايد محرمانه باقی بمانند. شايد اگر من به جای لغت «خواب» «احساس قبل از وقوع» را به کار ببرم. شما حرف مرا بهتر درک کنيد. من به اين نوع احساسها عقيده دارم. من اين نوع احساسها را مرتبا دارم، مانند غرايزم ؛ قوی و بدون اراده. حتى روزی که به من از فاصله دومتری تيراندازی کردند، اين غريزه‌ام بود که نجاتم داد. برای اين که بدون اراده وقتی قاتل قصد داشت تيرش را خلی کند، من کاری کردم که در بوکس به نام «رقص سايه» معروف است و در کمتر از يک ثانيه قبل از اينکه او قلب مرا نشانه کند، من جا خالی دادم و گلوله به شانه‌ام خورد. يک معجزه، من همچنين به معجزات نيز معتقدم. وقتی که شما فکرش را می کنيد که من پنج بار مورد اصابت گلوله واقع شده‌ام ؛ يک بار روی صورتم، يک بار در شانه ام، يک بار در سرم، دو تا در بدنم و آخرين گلوله که به واسطه گير کردن ماشه از لوله تفنگ خارج نشد… شما بايد به معجزات ايمان داشته باشيد. من تا به حال مقدار زيادی حوادث هوای داشته‌ايم و از همه ی آنها بدون صدمه ای بيرون آمده ام. شکر معجزات را که خواست خدا و امامان است. من قيافه شمار کم باور می بينم.
فالاچی: بيشتر از کم باور. من قاطی کرده ام. من قاطی کرده ام، اعليحضرتا برای اين که … خوب برای اين که من خودم را با کسی در حال صحبت می بينم که پيش بينی نميکردم. من هيچ چيز در مورد اين معجزات نمی دانستم. اين روياها و … من به اين قصد به اين جا آمده بودم که در باره نفت، در باره ی ايران، در باره ی خود شما … حتى راجع به ازدواجهايتان، طلاقهايتان و … صحبت کنم. به هر حال، موضع را عوض نکنيم در مورد طلاقهايتان – آنها می بايست خيلی دراماتيک باشند. اين طور نيست؟ اعليحضرتا!
پهلوی: گفتن اين موضوع آسان نيست، برای اين که زندگانيم به طرف سرنوشت پيش می رود و وقتی که احساسهای شخصی خودم بايد که رنج می کشيدند، من خودم را با اين خيال آرام کرده‌ايم که اين دردها دست تقدير بوده است. شما نمی توانيد در مقابل سرنوشت بشوريد، وقتی که شما موريتی را برای تمام کردن داريد و برای يک شاه احساسهای خصوصی به حسا ب نميآيد. يک شاه هيچوقت برای خودش گريه نمی کند. او اين حق را ندارد. يک شاه اول از همه يعنی وظيفه شناس و من هميشه اين حس وظيفه شناسی را قويا در خود داشته ام. برای مثل وقتی پدرم به من گفت: «تو بايد با پرنس فوزيه مصر ازدواج کنی» من حتى فکر اين را هم که اعتراض کنم، درسر نداشتم و يا بگويم من او را نمی شناسم. من فورا موافقت کردم، چون که وظيفه‌ام اين بود که فورا موافقت کنم. يک نفر يا شاه هست يا نيست. اگر شخصی شاه باشد، بايد کليه مسئوليتها و وظايف يک شاه را تحمل کند و آن را در مقابل سختی‌های عادی ترک نکند.
فالاچی: اجازه دهيد مورد پرنس فوزيه را رها کنيم و به سراغ پرنس ثريا برويم. شما خودتان او را به عنوان همسر انتخاب کرديد، بنابراين آيا طلاق وی شما را ناراحت نکرد؟
پهلوی: خوب... بله … برای مدتی بله. من واقعا ميتوانم بگويم که برای مدتی از دوران عمرم اين حادث بسيار غمناک و نارحت کننده بود. اما دليل اين طلاق به زودی بر اين ناراحتی چيره شد و من از خودم اين سوال را کردم که: من برای کشورم چکار بايد بکنم؟ جواب يافتن همسری بود که بتوانم با او سر نوشتم را مشترک کنم و از او در مورد وارث تارج و تخت نظر بخواهم. به عبارت ديگر، احساسات من هر گز روی موضوعات خصوصی متمرکز نمی شوند. بلکه روی وظيفه‌های سلطنتی. من هميشه خودم را جوری بار آورده‌ام که با خودم و مسايل خودم مشغول و مربوط نشوم، بلکه با کشورم و تخت و تاجم مربوط باشم. اما اجازه دهيد در مورد اين جور چيزها از قبيل طلاقهاهايم و از اين قبيل صحبت نکنيم. من بالاتر و خيلی بالاتر از اين مسايل هستم.
فالاچی: طبيعتا اعليحضرتا! اما يک چيز هست که من بايد سوال کنم تا درمورد روشن شدن مساله کمکم کند. اعليحضرتا! آيا اين صحيح است که شما يک زند ديگر گرفته‌ايد؟ از موقعی که مطبوعات آلمانی اخبار
پهلوی: تهمت و افترا، نه اخبار. زيرا که اين خبر به وسيله ی آژانس خبری فرانسه بعد از آن که در روزنامه فلسطينی «المهار» برای دلايل واضحی انتشار يافت، شايع شد. يک تهمت احمقانه، پست و نفرتانگيز! من فقط به شما بگويم که عکس زنی که به عنوان زن چهارم من فرض شده است، عکسی است از خواهرزاده ی من، دختر خواهر دوقلوی من. خواهر زاده ی من که در ضمن ازدواج هم کرده و يک بچه هم دارد. بله، بعضی از مطبوعات برای بی اعتبار کردن من خيلی کارها ميکنند. اينها به وسيله آدمهای بی دقت و بد اخلاق اداره می شود. اما آنها چگونه می توانند بگويند که من – من که خواستار قانونی هستم که بيش از يک زن داشتن را ممنوع می کند- دوباره ازدواج کرده و آن هم پنهانی؟ اين غير قابل تصور است. اين غير قاب تحمل است، اين شرم آور است!
فالاچی: اعليحضرتا! اما شما يک مسلمان هستيد. مذهب شما اين اجازه را به شما می دهد که بدون طلاق دادن فرح ديبا می توانيد زن ديگری اختيار کنيد.
 
پهلوی: بله البته. بنا بر مذهبم من ميتوانم چنين کاری کنم،تا وقتی که ملکه اجازه دهد. در حقيقت حالتهايی هست که کسی مجبور است رضايت دهد… مثلا حالتی که يک زن مريض باشد يا اينکه وظايف زنانه‌اش را به خوبی انجام ندهد، بدين وسيله برای شوهرش نارضايتی به وجود آورد… روی هم رفته شما بايد خيلی ساده باشيد اگر فکر کنيد که يک شوهر يک چنين چيزی را تحمل کند.
فالاچی: در جامعه شما اگر يک چنين حالتی پيش بيايد، آيا مرد يک زن ديگر نمی گيرد يا بيش از يکی؟
پهلوی: خوب در جامعه ی ما يک مرد ميتواند يک زن ديگر اختيار کند، تا آن جا که زن اول موافقت کند و دادگاه هم تصويب کند. به غير از اين دوشرط که من قانونم را بر اساس آن گذاشته ام، ازدواج جديد ممکن نخواهد بود. بنابراين من، خود من، با محرمانه ازدواج کردن بايد قانون را شکسته باشم! و با چه کسی؟ با خواهر زاده ام، دختر خواهر من. گوش کن. من نمی خواهم در مورد چيزی اين چنين پست و بی ارزش بحث بيشتری بکنم من حتى صحبت در باره آن را برای يک دقيقه ديگر هم تحمل نميکنم.
فالاچی: بسيار خوب. اجازه بدهيد در مورد آن بيشتر صحبت نکنيم. اجازه دهيد بگوييم شما منکر همه چيز می شويداعليحضرتا! و
پهلوی: من هيچ چيز ی را انکار نميکنم. من حتى زحمت انکار آن را به خودم نمی دهم. حتى من نمی خواهم انکاری بنويسم.
فالاچی: چگونه می شود؟ اگر شما آن را رد نکنيد، مردم خواهند گفت که ازدواج صورت گرفته است.
پهلوی: من در حال حاضر به سفارت خانه‌هايم گفته‌ايم که انکارنامه‌ای پخش کنند!
فالاچی: و هيچکس آن را باور نکرد. انکارنامه بايد از طرف خود شما باشد اعليحضرتا!
پهلوی: اما عمل انکار کردن مرا پست و کم ارزش می کند، مرا می رنجاند، برای اين که موضوع هيچ اهميتی برای من ندارد. آيا به نظر شما درست می رسد که پادشاهی مثل من، پادشاهی با مشکلات من، خودش با رد کردن ازدواج با خواهر زاده‌اش کم ارزش کند؟ نفرت انگيز است. نفرت انگيز است! آيا به نظر شما درست ميآيد که يک شاه، امپراتور ايران، وقت خودش را با صحبت کردن در باره ی اين مسايل به هدر دهد؟ صحبت کردن راجع به همسرها، راجع به زنان؟
فالاچی: خيلی عجيب است، اعليحضرتا! اگر تا به حال شاهی بوده که صحبت‌هايش راجع به زنان بوده، شما بوده‌ايد. و هم اکنون من در اين ترديد ميکنم که حتى زن در زندگی شما به حساب آمده باشد!
پهلوی: اين جا من متاسفانه بايد عرض کنم که شما يک برداشت کاملا صحيح داشته‌ايد. زيرا چيزهايی که در زندگی من به حساب ميآيند، چيزهايی که در زندگی من نقش داشته‌اند، چيزهايی کاملا متفاوتی بوده‌اند. مطمئنا اينها ازدواجهای من نبوده‌اند. زنها، می دانيد … ببينيد! اجازه دهيد آن را به اين گونه بيان کنيم. من آنها را ناچيز نميشمارم. آنها بيش از هر کس ديگر از انقلاب من بهره برده‌اند. من مصرانه جنگيده‌ام تا آنها حقوق و مسئوليت‌های مساوی داشته باشند. من حتى آنها را در لشکر هم هم گذاشته‌ام. جايی که آنها برای شش ماه آموزش نظامی می بينند و سپس برای مبارزه با بی سوادی به روستاها فرستاده می شوند و در ضمن فراموش نکنيم که من پسر پدری هستم که کشف حجاب کرد. اما اگر بگويم به وسيله ی يکی از آنها تحت تاثير واقع شده باشم صادق نبوده‌ام. هيچکس نميتواند در من اثر کند، هیچکس، زنان فقط زيبايی‌شان و جذابيتشان و نگاهداشتن زنانگی‌شان در زندگی مرد مهم هستند… اين موضوع «فمينيسم» برای مثال، اين فمينيست‌ها چه ميخواهند؟ شماها چه ميخواهيد؟ شماها ميگوييد برابری؟ آ ه البته من نمی خواهم گستاخ به نظر بيايم، اما ببخشيد از اينکه اين حرف را می زنم – اما نه از لحاظ لياقت و توانايی.
فالاچی: اين طور نيست اعليحضرتا؟
پهلوی: نه، شما هر گز يک ميکل آنژ يا يک باخ نداشته‌ايد. شما حتى يک سرآشپز معروف هم نداشته‌ايد و اما اگر شما در مورد موقعيت با من صحبت کنيد، تمام چيزی که من ميتوانم بگويم اينست که آيا شما شوخی‌تان گرفته؟ آيا شما تا به حال کمبود موقعيت داشته‌ايد که به تاريخ يک آشپز ماهر و مشهور تحويل دهيد؟ شما تا به حال هيچ چيز بزرگ و جالب نيافريده‌ايد، هيچ چيز! به من بگوييد شما در حين مصاحبه‌تان به چند زن که قادر به حکومت باشند برخورده‌ايد؟
 
فالاچی: حداقل دوتا اعليحضرتا! گلداماير و اينديراگاندی.
پهلوی: چه کسی می داند؟ تمام چيزی که من ميتوانم بگويم اينست که زنان وقتی حکومت ميکنند، از مردان بسيار خشن‌تر و سخت گيرترند و بسيار بی رحم‌تر. بسيار از مردان تشنه خون هستند. من حقيقت‌ها را ذکر ميکنم، نه عقايد را. شماها وقتی که قدرت داريد بدون وجدان هستيد. کارتين دومديسيز را به خاطر بياوريد، کاترين روسيه، اليزابت اول انگلستان را، لازم به ياد آوری لوکرس بوژيای شما نيست. با آن زندانها و عشقهای پنهانی اش، شماها دسيسه کاريد، شماها شروريد، همه ی شما.
فالاچی: من متعجب شدم، اعليحضرتا! برای اين که شماييد که ميگوييد قبل از اين که وليعهد به سن قانونی برسد، ملکه فرح ديبا بايد نيابت سلطنت را قبول کند.
پهلوی: هوم … خوب … بله، اگر پسر من قبل از رسيدن به سن قانونی شاه شود، ملکه فرح ديبا نايب السلطنه می شود. اما در ضمن در يک چنين موقعيتی هيات مشاورانی خواهد بود که ملکه بايد با آنان مشورت کند. در حالی که من الزامی ندارم که با کسی مشورت کنم و با کسی هم مشورت نمیکنم. تفاوت را حس می کنيد؟
فالاچی: آن را حس ميکنم، اما در حقيقت به اين صورت باقی می ماند که همسر شما نايب السلطنه است و اگر شما اين تصميم را بگيريد، اين بدان معنی است که شما قدرت حکومت را در وی ميبينيد.
پهلوی: هوم … در هر حال، اين چيزی است که من در موقع تصميم گيری فکر ميکردم، و … ما در اين جا برای صحبت کردن راجع به اين موضوع ننشسته‌ايم، اين طور نيست؟
فالاچی: مسلما خير