دوشنبه

روشنفکران 57

پس از گذشت 32 سال از فاجعه ارتجاعی انقلاب 57؛ که به همت روشنفکران وطن فروش خود فروخته و مشتی عمامه به سر و به واسطه حمایت کورکورانه عده ای از مردم رقم خورد؛ تصور همگان بر این بود که ایرانی امروزه با عبرت گرفتن از آنچه بر سرش گذشته؛ بی تفاوت بودن و فقط نظاره گر ماندن را کنار گذاشته و سعی می کرد بازیگر نقشی باشد که رقم زننده آینده و هویت و سرنوشت و اصالت اوست. این بی تفاوت بودن ها نسبت به آنچه از نفس کشیدن حیاتی تر است؛ چون همه منفی های سالهای اخیر؛ دستاور دین و روشنفکری است که به جرات باید گفت نقش روشنفکر در این ماجرا، از نقش دین حکومتگر بسیار پررنگ تر و مخرب تر بوده است.

تحصیل کرده های خودفروخته 57؛ خودباختگان فرهنگی مرتجع متمدن نما؛ سردسته شما روشنفکر ها شریعتی در مورد همه شما یک کرباسی ها، تعبیر خوبی دارد، شما بی اصالت های خود فریفته که دچار خوباختگی فرهنگی و به تعبیر سردسته تان گرفتار الیناسیون فرهنگی شده اید. شما که ناگهان عَـلـَم مخالفت با کسانی را سردادید که از صدقه سر آنها به اینجا رسیده بودید؛ آیا فراموش کرده بودید تا چند سال قبلش در خیل عظیم کسانی بودید که تنها سررشته تان در شناخت انواع حشرات خانگی از جمله شپش بود و تنها هنرتان در اوج رعایت بهداشت و نظافت؛ حمام در خزینه های مملو از بیماری و کثافت آنهم نه با شوینده های بهداشتی که با صابون های پیچ دست ساز پیه جانوران و چوبک های دستفروش محله بود و اصلا زندگی با شپش ها و بیماری هایی چون قارچ مو و همزیستی با انگل ها عادتـتان شده بود. و اصلا لیاقت شما زندگی در همان لجنزار کثافت بود تا اگر ارباب و مالک جان و ناموستان؛ اندک بهایی به شما داد؛ دست بوس و پا بوسش باشید و هزار رکعت نماز شکر بخوانید که به امر ارباب، شما رعیت بی هویت دیروز؛ اجازه نفس کشیدن دارید و اصلا شما ظرفیت هویتی را که شاهان پهلوی برایتان به ارمغان آوردند و شما را از منجلاب کثافت و مرض و بیماری و حقارت و دست و پابوسی ملا و اراباب و اشراف زاده قجری رهانیدند؛ نداشتید. شما از جای خاصی سبز نشده بودید که بعد از به دست آوردن تمام آن چیزهایی که در خواب هم نمی دانستید چیست، و تنها با چهار سال عیاشی در کافه کازینو های غرب؛ حتی فراموش کردید که بودید؛ تا دیروز چه می کردید؛ و در این خودبزرگ بینی کاذب تا آن پایه جلو رفتید که دیگر از اینکه سایه خودتان را در کنارتان ببینید شرم داشتید. عقده خودبزرگ بینی آنقدر کورتان کرده بود که بسیاری از شما حتی از اینکه با پدر و مادر خود یکجا حاضر شوید، شرم کرده و به بهانه هایی چون عصر ماشینی است و کمبود زمان و هزار دلیل واهی دیگر، خانواده خود را هم کنار گذاشتید تا دیگر نشانه ای از گذشته باقی نماند و کسی نباشد که به دیروزتان گواهی دهد. انگار که مادرزادی فکلی بودید و کراواتی و عطر و ادکلن زده و انگار که اصلا به دنیا نیامده خدا شما را روشنفکر و بلای اجتماع خلق کرده بود و آنقدر در غیر عادی بودن و جدای از دیگران فکر کردن جلو رفتید و پوزه تان را در هر زباله دانی فرو کردید که بوی تعفن حضور خمینی مستـتان کرد و گویا در ضمیر ناخودآگاهـتان دست بوسی ملایان و پابوسی ارباب قدیم را در خاطرتان مجسم کرد که چهار نعل و به تاخت برای سواری دادن به این خر سوار قرن بیستم از هم پیشی گرفتید.

راستی قیمت شما چقدر بود که هر کجا دلاری بود و سفره ای، شما اولین مهمان ناخوانده آن بودید. و برایتان تفاوتی نداشت که اصلا کی به کیست و کجا چه خبر است. فقط عشقتان این بود که جایی میکروفونی باشد مفت و شما بتوانید به عوض تمام توسری های دوران کودکی، نطق های من درآوردی بی مفهوم و بالاتر از تصدیق ششمی تان فوران کند و مشتی از خودتان بی کار تر و بی فکر تر؛ در عین نفهمیدن این بی محتواترین سخنان پوچ، سری تکان دهند تا از قافله عقب نمانده باشند و در جمع ریش بزی های تحصیل کرده؛ متهم به نفهمی نشوند.

حالا چه شده که همه شما 32 سال است در سوراخ موش های زیرزمینی تان؛ طلا بو می کشید و دلار شمارش می کنید و همه آن تعبیرهای رنگ و لعاب دار را فراموش کردید؟ شما خرابکارهای بی وطن، که به عادت اطاعت دیرینه از ارباب ها؛ بنده و نوکر اربابان غربی خود شدید تا جاییکه کفن پوش حضور دجال صفتی شدید که از خودتان بی مغزتر و سخنانش از شما بی مفهوم تر بود.

شما در آدم کشی، بی نظیر ترین هستید. شما در زنده زنده سوختن فرزندان این آب و خاک از روز اول؛ نقش مستقیم و بی واسطه ای بازی کرده اید. شما در فروش ناموس فرزندان ایران به عرب و ترک و پاکستانی و روسی و ...؛ اول واسطه بوده اید. شما نقش اول بر باد دادن تمام منافع و سرمایه های ملی ما بوده اید. شما عاملان اصلی خودکشی و افسردگی و بلاتکلیفی و نابودی نسل های سوخته این مرز و بوم هستید.


کاش در تمام این 32 سال دست کم صدایی از شما بلند می شد تا بشود زنده بودن مجسمه های متحرک سیب زمینی صفت روشنفکر را باور داشت یا اگر قرار به بی خاصیتی است، نبودنتان برکتش از بودنتان بیشتر است.

خزر را فروخـتـند، صدای کدامتان در آمد؟ خلیج پارس را دزدیدند؛ کدامتان اعتراض کردید؟ پول بی زبان ملت را به جیب فلسطینی و پاکستانی و لبنانی و بوسنیایی و روسی ریختند؛ سکوت مرگ همه تان را به خواب برده بود. و امروز در آستانه نابودی آخرین بقایای آنچه نشان ایران را دارد.- دیار پارس- که خیلی از شما حتی شاید نمی دانید متعلق به کدام دوران بوده است؛ باز هم جماعت بوقلمون صفت روشنفکر حرفی برای گفتن ندارد. شما از اول کار یک جمله حفظ کرده اید و مدام تکرار می کنید: انقلاب مارا دزدیدند. شما زباله ها که ایران مارا دزدیدید. شما برای نسل امروز ایران؛ جزء زاید و بی مصرف اجتماع هستید. خدا زمین را از پلیدی وجود امثال شما حفظ کند.( بخشی کفاره ی آن پدرکشی و بی معنويتی محض را با به دريوزگی افتادن پرداختند، بخشی با آوارگی از شهر و ديار، بخشی با ديدن پرپر زدن جگر گوشگان خويش و داغ جگر سوز فرزند مردگی، بخشی هم حتی با جان شيرين خود. آن بخش هم که تاکنون نپرداخته، بی شک دير يا زود خواهد پرداخت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر