سه‌شنبه

رابطه معکوسی بین«استقرار دمکراسی وعدالت»دریک کشوربا«ضریب نفوذ دین»وجود دارد!. و , حکایت گیس کشی مهدی هاشمی و مجتبی خامنه ای...!

ادیان به معنای برتری یک عقیده بر منطق هستند، با برابری انسان ها سر جنگ دارند،  لذا بدون سکولاریسم، نمی توان به دمکراسی دست یافت! با قاطعیت می توان گفت که با وجود دین در قدرت،  اصولا دمکراسی و عدالت معنا ندارد و استقرار نمی یابد!

تصویر زیر را ببینید:  

 
منبع: تابناک و محل عکس، در یکی از محلات بغداد

این تصویر، نمادی از همان حماقت معروف آمریکایی است! آمریکایی ها، این همه هزینه کردند و به عراق لشکرکشی کردند، بعد عراق را دو دستی تقدیم کردند به ملاها! براستی، آیا شهروندان آمریکایی این قدر هزینه جنگ را دادند تا عکس خامنه ای بر روی بیلبورد های عراق باشد؟! 

مساله اینجاست که دمکراسی را نمی شود به زور به هیچ کشوری داد! دمکراسی گرفتنی است، دادنی نیست.

تا مردم فرهنگ و توان فهم مبانی دمکراسی و سکولاریسم را نداشته باشند، انتخابات معنا ندارد. در چنین انتخاباتی، ملا جماعت به راحتی رای را از دست مردم می قاپد! اصولا تا زمانی که مردم یک جامعه، از کمی و کاستی هر عقیده ای مطلع نباشند، تا فضای آزاد وجود نداشته باشد که مثلا دین و ملا نقد شود، انتخاب آنها، از روی آگاهی نیست! 

مثلا در دور اول انتخابات، واقعا برخی از مردم ایران به احمدی نژاد رای داده بودند، علت این بود که آنها هیچ شناخت درستی از احمدی نژاد نداشتند، چون فضای آزادی در کشور نبود که احمدی نژاد را نقد کند، لذا آن انتخابات، فاقد ارزش است. 

امریکا چند هزار میلیارد دلار هزینه جنگ کرد تا در عراق و افغانستان، سیستم دمکراسی را برقرار کند، اما از یک نکته مهم غافل ماندند، آن هم ریشه دار بودن تفکر دینی در این دو کشور است. براستی آیا بهتر نبود یک صدم این هزینه لشکر کشی، صرف آموزش آن مردم می شد؟!

در کشورهایی که فلان ملا، با یک دست خط می تواند قانون را به چالش بکشد، و مردم آن کشورها، ملا جماعت را چون بت می پرستند، دمکراسی معنایی ندارد، اول باید به آن مردم نشان داد که این ملا، صرفا یک شیاد است، دین و آیین او بر اساس یک مشت خرافه بنا شده است، تمامی احادیث دین او احمقانه است، قران آنها سرشار از چرندیات و حرف های غلط است.

وقتی پیوند مردم و آخوندها سست شد، وقتی آخوندها به گوشه مساجد رانده شدند، وقتی آخوندها فهمیدند که اگر درباره سیاست اظهار نظر کنند، نظرشان از سوی جامعه نادیده انگاشته خواهند شد، آنگاه است که می توان سیستم دمکراسی را برقرار کرد.

اصولا بین دمکراسی و سکولاریسم، پیوند عمیق و ریشه ای وجود دارد. بدون سکولاریسم، نمی توان به دمکراسی دست یافت.

ادیان به معنای برتری یک عقیده بر منطق هستند، برابری انسان ها را قبول ندارند. از طرفی نیز دمکراسی  به معنای برابر بودن ارزش رای هر یک از شهروندان جامعه است.  لذا بدون سکولاریسم و جدایی دین از سیاست، دمکراسی پیاده نخواهد شد.

مفاهیمی چون دمکراسی، سکولاریسم، آزادی و عدالت، تمام از یک بستر فکری می آیند، همه آنها تفکرات انسان دوستانه هستند. ادیان اصولا با انسان دوستی سر جنگ دارند و همه چیز در ادیان، مبنی بر خداپرستی و خدادوستی است، لذا تعجبی ندارد که با وجود دین در یک جامه، دمکرسی و سکولاریسم و عدالت، شکل نخواهد گرفت.

لذا پر بیراه نیست اگر بگوییم:
اصولا رابطه معکوسی بین استقرار دمکراسی در یک کشور و ضریب نفوذ دین وجود دارد...!
=====================================================
 

حکایت گیس کشی مهدی هاشمی و مجتبی خامنه ای...!/زمانی که همسر مهدی هاشمی در مطبوعات، مجتبی خامنه ای را عقیم می خواند!

 
حکایت مهدی هاشمی است، مشکلات کنونی او به سی سال پیش باز می گردد، به زمانی که او در عرصه غارت ایران، تک تازی می کرد و مجتبی خامنه ای را بی نصیب می گذاشت! مهدی هاشمی باید زمانی به فکر این لحظه می افتاد که 

چرا مهدی هاشمی به تهران بازگشت؟!

خبری که این روزها همه را متعجب کرد، بازگشت مهدی هاشمی به ایران است! در حالی که پرونده بازی علیه او باز بوده است، چرا او به ایران بازگشته است؟!

برای درک بهتر این سوال، بهتر است مطالبی از پیشینه  مهدی هاشمی را بدانیم.

مهدی هاشمی، نور چشمی پدرش است!

کسانی که با مافیای هاشمی رفسنجانی آشنا هستند، می دانند که مهدی هاشمی، نور چشمی پدر است! شاید به این دلیل که فرزند آخر او است!

رقابت مجتبی خامنه ای و مهدی هاشمی:

به فرزندان سران نظام، که به شغل شریف دلالی در کنار پدران خود مشغول هستند، اصطلاحا آقازاده می گویند و تا زمانی که خمینی زنده بود، هنوز مفهوم "آقازاده" در کشور شکل نگرفته بود.

در آن زمان، تنها آقا زاده هایی که در کشور وجود داشت، فرزندان هاشمی رفسنجانی بودند!  جنگ نیز برای آنها نعمتی بود، افرادی چون محسن رفیق دوست یا اطرافیان محسن رضایی، زیر نظر آنها خرید های جنگ را انجام می دادند و پورسانت های مربوطه (حق دلالی) به حساب های آنها واریز می شد.

رابطه مهدی هاشمی و مجتبی خامنه ای، قبل از مرگ خمینی:

در آن دوره، خامنه ای رئیس جمهور بود، اما قدرت چندانی نداشت! همه کاره کشور شخص هاشمی رفسنجانی بود، و صد البته هاشمی رفسنجانی بود که روابطی با شرکت های خارجی برقرار کرده بود و از دلالی اسلحه گرفته تا پروژه های صنعتی کشور، مشغول ثروت اندوزی بود.
در این میان، نقش اصلی دلالی را پسران او به عهده داشتند، که بیش از همه، اسم مهدی و محسن به گوش می خورده است.

حضور مهدی هاشمی در جبهه:

زمان جنگ، برای ترغیب مردم برای رفتن داوطلبان به جبهه، فرزندان سران نظام نیز به صورت صوری و نمایشی در جبهه حضور می یافتند. اصولا حضور یک شخص بلند پایه مملکت در خط مقدم جبهه، عملی احمقانه است و چنین کارهایی، صرفا نمایشی بوده است.

صد البته که هر فرد عاقلی می داند که امثال مهدی هاشمی، تنها برای گرفتن پورسانت اسلحه خواستار ادامه جنگ بوده اند و نه هیچ چیز دیگری! اصولا علاقه به ایران و یا دفاع از کشور، نزد چنین اشخاصی معنا ندارد! (اینجا)

در زمان جنگ نیز، مهدی هاشمی و مجتبی خامنه ای، به صورت نمایشی در جبهه حاضر می شوند! (منبع)

در همان زمان نیز می بینیم که مجتبی خامنه ای را پشت خط نگه می دارند و برای عملیات نمایشی خود، مهدی هاشمی را به خط مقدم می برند!

رقابت پنهان مهدی هاشمی و مجتبی خامنه ای:

حال با کنار هم چیدن این نکات، می توان دریافت که تا چه حد مجتبی خامنه ای، در مقابل مهدی هاشمی، احساس حقارت می کرده و خواستار رقابت با او بوده است.

این داستان ادامه یافت تا اینکه هاشمی رفسنجانی، به خامنه ای اعتماد کرد و او را به قدرت رسانید، و قرار بود خامنه ای تنها عروسک خیمه شب بازی رفسنجانی در جلوی ماجرا باشد، اما چرخ روزگار، به نحو دیگری چرخید!

هاشمی رفسنجانی مار در آستین خود پرورش داده بود و چون خامنه ای به قدرت رسید، بعد از چند سال، هاشمی را کنار گذاشت و در صدد برآمد که قدرت را به صورت کامل، در اختیار گیرد.

زمانی که خامنه ای رهبر شده بود، و هاشمی نیز به مقام ریاست جمهوری رسیده بود، یکی از اعضای کابینه نظر خامنه ای را در جلسه هیات دولت مطرح کرد، جواب رفسنجانی، واضح و شفاف بود: "مقام رهبری، برای خودشان فرموده اند، ما کار خودمان را می کنیم...!"

در چند سال اول، باز این مهدی هاشمی بود که یکه تازی می کرد و اجازه کاسبی (!) به مجتبی خامنه ای نمی داد، تا اینکه خامنه ای کم کم قدرت را به صورت کامل در اختیار گرفت!

حتی در دوره اصلاحات، این مهدی هاشمی بود که پروژه های نفتی را در اختیار داشت، و مجتبی خامنه ای تا یکی دو سال آخر، اجازه حضور در این دکان را نیافت!

 این دعوا تا آن جا ادامه یافت که خامنه ای تصمیم گرفت کلا قدرت را (حتی در نظام اجرایی و دولت) به صورت کامل در اختیار گیرد و هاشمی رفسنجانی و اصلاح طلبان را به گوشه ای براند، در اینجا بود که مجتبی خامنه ای تمام قد وارد میدان شد، قدرت را به دست گرفت و سعی کرد انتقامی اساسی، از رقیب دیرینه بگیرد!

بنا به گزارش خودنویس و شواهد موجود، دعوای مجتبی خامنه ای و مهدی هاشمی، به نوزده سال پیش (سال 72 شمسی) باز می گردد(منبع)!

مزه پرانی همسر مهدی هاشمی و یادآوری بچه دار نشدن مجتبی خامنه ای در مطبوعات!

دعوای این دو همیشه ادامه داشته است، تا زمانی که در تظاهرات جنبش سبز، نزدیکان مجتبی خامنه ای اخباری را منتشر کردند که شعار "مجتبی بمیری، رهبری را نبینی" توسط مهدی هاشمی طراحی شده است! (منبع)

و اینجا بود که همسر مهدی هاشمی، با طنازی، جوابی کوبنده به مجتبی خامنه ای داد، او نامه ای سرگشاده نوشت، نامه ای که هیچ کسی تا کنون، به ظرافت موجود در آن اشاره ای نکرده است، همسر مهدی هاشمی  با طنازی، نامه اش را با حدیثی از امام یازدهم شیعان آغاز کرد و نوشت(منبع):

" «تمام پلیدیها و زشتیها در خانه ای نهاده شده که کلید آن دروغگویی است. »
امام حسن عسگری (ع) 
باز قلم دروغ به کار افتاد و قلم به دستی دیگر،اتهامی ناروا به خانواده هاشمی رفسنجانی روا داشت. کم نبود هر چه درباره همسرم،مهدی هاشمی نوشتیدو نوشتند،که اینک خبر از خروج من و دو فرزندم نیز از ایران می دهید؛داستان را هم خود ساخته و پرداخته اید.نوشته اید: "همسر و دو فرزندش مهدی هاشمی با هدف دور شدن از فضای سیاسی جامعه از کشور خارج شدند.""

نکته اینجاست، مجتبی خامنه ای با دختر حداد عادل ازدواج کرده بود، اما چند سالی بچه دار نمی شد و حتی برای مداوا به لندن نیز آمده بودند. (گزارش ویکی لیکس در اینجا)

به یاد داشته باشیم که برای افرادی چون خاندان هاشمی و یا خامنه ای، بچه دار بودن یا نبودن، خیلی مهم است و اصولا مرد اگر بچه دار نشود، دیگر مرد محسوب نمی شود و در این تفکر احمقانه، همه چیز نیز به مردی برمی گردد!

امام حسن عسگری نیز، امام یازدهم شیعیان است که بنا به روایات، بچه دار نمی شده و کلمه عسگری، به معنای عقیم است! حتی برادر او، جعفر (که شیعیان او را جعفر کذاب می دانند) و یا بسیاری از روایات اهل تسنن، به این نکته تاکید موکد دارند. اصولا داستان بچه دار شدن و بعد غیب شدن آن بچه (امام دوازدهم) نیز از همین جا نشات می گیرد.  

حال به یاد بیاوریم که شیعه  چهارده امام دارد که صدها حدیث مشابه دارند، چرا باید فرشته هاشمی، از حسن عسگری، حدیث نقل کند؟! آنهم با توجه به اینکه همه می دانند حسن عسگری به عقیم بودن مشهور است...! 

برای توضیحات بیشتر، رجوع کنید به کمپین یادآوری امام نقی به شیعیان! در حقیقت همسر مهدی هاشمی، از همکاران عزیز نگارنده، در کمین یادآوری امام نقی به شیعیان بوده و یک نقوی درست و حسابی است!

بعد از این ماجرا بود که مهدی هاشمی، ناچار به فرار از ایران شد و دادگستری نیز اقدام جدی علیه او به عمل آورد.

اما فرار مهدی هاشمی و غربت، پایان بیچارگی و بدبختی او نبود! او به بهانه تحصیل به انگلیس آمد و موفق شد با پرداخت رشوه و بدون اینکه از نظر علمی، شرایط دانشگاه را داشته باشد، در مقطع دکتری، به تحصیل بپردازد (منبع)، اما داستان او همینجا به پایان نرسید!

در خارج از ایران، شخصی به نام دکتر هوشنگ بوذری، که قربانی جنایات مهدی هاشمی بود، علیه او شکایت کرد و دادگاه کانادا نیز بر اساس مدارک و شواهد، مهدی هاشمی را به دلیل شکنجه و  آزار ایشان، به جریمه کلانی محکوم کرد. (منبع)

مهدی هاشمی ابتدا اصلا منکر این بوده که آقای دکتر بوذری را می شناسد، و چون رای دادگاه نیز در کانادا بوده، ابتدا تصور می کرد که می تواند از آن فرار کند،اما وقتی دید پرونده اش در دادگاه های بریتانیا نیز آغاز شده است، ترجیح داد به ایران بازگردد! (منبع)
 
مهدی هاشمی، قبل از جلسه راستی آزمایی دادگاه، در لندن 

حال تنها نکته بامزه، حمایت برخی از اعضای جنبش سبز از مهدی هاشمی است و استدلال می کنند که دلیل مشکلات مهدی هاشمی، حضور او در ستاد انتخابات موسوی است! استدلالی که مضحک و کودکانه است!

مشکلات مهدی هاشمی، نه به دلیل تلاش او برای آزادی ایران، بلکه صرفا به دلیل دعوای او با مجتبی خامنه ای  بر سر غارت ایران ایران است.
http://gomnamian.blogspot.co.uk
فاطمه هاشمی : پروین احمدی‌نژاد آه در بساط نداشت اما ببینید الان چگونه دارد زندگی می‌کند

فارس:فاطمه هاشمی با اشاره به بازداشت خواهرش (فائزه) تصریح کرد: آنها فائزه را گرفتند تا مهدی به کشور بازنگردد اما مهدی به ایران بازگشت چون هیچ مسئله‌ای نداشت.

    فاطمه هاشمی پس از خروج برادرش (مهدی) از فرودگاه امام(ره) با حضور در جمع خبرنگاران گفت:‌ چون مهدی پاک و سالم بود، به تهران آمد.
وی با بیان اینکه مهدی چون مسئله‌ای نداشت به کشورش بازگشت، تصریح کرد: آنها فائزه را گرفتند تا مهدی به کشور بازنگردد اما مهدی به ایران بازگشت چون هیچ مسئله‌ای نداشت.
وی ادامه داد: صادق لاریجانی و محسنی اژه‌ای نمی‌خواستند مهدی به کشور بیاید اما مهدی به ایران آمد.
فاطمه هاشمی در پاسخ به سؤالی مبنی براینکه با توجه به اعترافات متهمان حوادث بعد از انتخابات در دادگاه چه اتهاماتی متوجه مهدی هاشمی است، با ادعای برخورد نادرست با زندانیان گفت: مهدی واقعیت‌ها را می‌گوید.
وی در پاسخ به سؤال دیگری مبنی دریافت حقوق 14 میلیونی مهدی هاشمی، دریافت این‌گونه حقوق‌ها را به احمدی‌نژاد منتسب کرد و اظهارداشت: پروین احمدی‌نژاد آه در بساط نداشت اما ببینید الان چگونه دارد زندگی می‌کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر