جمعه

مراحل واجب شدن جهاد در اسلام وکشتار محمدبن عبدالله

دین اسلام بر مبنای قتل و ترور بنا نهاده شده است، این دین گرچه آیاتی دال بر آزاد بودن انسان در گزینش دین دارد، اما این آیه زمانی بیان شده‌اند که محمد هنوز در موضع ضعف بود، پس از جنگ بدر هیچ آیه‌ای در قرآن که حاکی از ترحم باشد به چشم نمی‌خورد.

      دستور به کشتن مخالف یا همان جهاد در قرآن مرحله به مرحله شدیدتر شده است.
       در آغاز و زمانیکه محمد و یارانش در ضعف بودند، در قرآن بیان شده که مسلمانان باید از مشرکین دروی کنند:
      فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ (حجر/94) پس آنچه به تو دستور داده شده آشكار كن و از مشركان روی گردان(دوری کن).
      در مرحله‌ی بعد، قرآن می‌گوید که با آنان مجادله کن، این مجادله با گروهی از مشرکین است که آنها را اهل کتاب می‌نامد(یهودیان و مسیحیان):
      وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْنَا وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (عنکبوت/46) با اهل کتاب جز به بهترین شیوه مجادله نکنید مگر با کسانی از انان که ستم کرده‌اند و بگوئید: به آنچه که بر ما فرو فرستاده شده و بر شما فرو فرستاده شده ایمان آوردیم و خدای ما و خدای شما یکی است و ما تسلیم او هستیم.
در این آیه محمد به طور آشکاری در مورد مسیحیان و یهودیان نرمی از خود نشان می‌دهد و بدون اینکه از خدایش، الله، نامی ببرد تنها می‌گوید که "خدای ما و خدای شما یکی است".
      پس از این مرحله او و یارانش به مدینه مهاجرت می‌نماید، آنان در این شهر با سختی معیشتی زیادی دست به گریبان بودند، تا اینکه محمد هوس حمله به کاروان بازرگانی که از سفر شام برمی‌گشتند را نمود، این کاروان متعلق به مکیان بود و تقریبا تمام اهل مکه در آن به نوعی سهیم بودند، مسلمانان در این جنگ پیروز شدند و پس از آن بود که احکام جهاد را در قرآن مشاده می‌نمائیم.
       محمد در این مرحله که در واقع مرحله‌ی سوم از تغییر خوی اوست، آیات جهاد را بیان می‌نماید:
      أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ (حج/39) به كسانى كه با آنان جنگیدیده‌اند، اجازه‌ داده شده است(که بجنگند)، زیرا ستمدیده هستند، و همانا الله بر يارى ایشان تواناست‏.
       با توجه به طعم پیروزی که مسلمانان چشیدند و در جنگ بدر عنایم زیادی را به دست آوردند، محمد جهاد را واجب دانست، اما در این مرحله شرطی را گذاشته بود و آن اینکه این جنگ در ماههای حرام نباشد، در این مرحله دستور صریح بر کشتن هر مشرکی را داده است و استثنائی هم وجود ندارد:
      فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (توبه/5)  پس هنگامیکه ماه‏هاى حرام سپرى شد مشركان را هر كجا يافتيد بكشيد و آنان را دستگير كنيد و محاصره کنید و  به كمين آنان بنشينيد در هر مکانی که قابل کمین کردن است پس اگر توبه كردند و نماز خواندند و زكات پرداختند راه را بر آنها رها کنید، زيرا الله آمرزنده مهربان است.
      اما در مرحله‌ی آخر آن شرط استثنا بودن ماه‌های حرام را هم در مورد جنگ برداشته شده است و به صورت مطلق بیان می‌نماید که در راه دالله باید جنگید؛     بنابراین دستور به جهاد از ارکان اسلام می‌باشد و کسی که به جنگیدن با کافران اعتقاد نداشته باشد، در واقع دستور صریح قرآن و محمد  که همان دستور اسلام است را زیر پا گذاشته است:
      وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (بقره/244)  و در راه الله بجنگید و بدانيد كه الله شنواى داناست.
      این مرحله همراه با تثبیت اسلام در جزیره‌العرب می‌باشد، البته او استثناهائی هم در نظر گرفته است و آن گرفتن جزیه از کسانی است که از آنان با عنوان مشرکین اهل کتاب یاد می‌نماید:
      قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ" (توبه/29 ) و کسانیکه از اهل كتابى(یهودیان و مسیحیان) كه به الله و روز آخرت ايمان ندارند و حرام داشته‌ی الله و فرستاده‌اش را حرام نمى‏گيرند و دين حق(اسلام) نمى‏ورزند، (با آنها ) بجنگید تا به دست خويش و با حقارت جزيه بپردازند.
      البته قرآن از این گروه با عنوان "شر‌ البریه"(بدترین آفریده شده‌گان) یاد می‌نماید:
      إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أُوْلَئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ (بینه/6) همانا کسانی از اهل کتاب(یهودیان و مسیحیان) و مشرکان که(به اسلام) کافر شدند در آتش جهنم جاویدان هستند و قطعا ایشان بدترین آفریده شده‌گان هستند.
       در احادیث معتبر اسلامی هم به این امر اشاره شده و بیان گردیده است که هدف نهائی اسلام، ایمان آوردن انسانها به هر قیمتی است، حتی جنگ:
      در صحیح بخاری کتاب جهاد، بابی وجود دارد با عنوان: نصرت بالرعب مسيرة شهر " یاری شده‌ام با ترور مسیر یک ماه را.
      واژه‌ی "رعب" در عربی به معنی ترسی است که در هنگام دیدن مرگ به انسان دست می‌دهد و تقریبا معادل ترور می‌باشد، او خود اعتراف دارد که همواره این ترور بوده است که به یاری او شتافته به طوری که در پیشاپیش او به اندازه‌ی مسیر راهپیمائی یک ماه جلو است، یعنی اگر او به قصد جائی حرکت می‌کرد تمام مردم غیر مسلمان تا مسیر یک ماه از او وحشت دارند.
       مضمون چنین سخنی از محمد در منابع شیعه هم وجود دارد:
     مجمع البیان(از منابع شیعه) در تفسیر آیه‌ی "وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ" همین مضوم را می‌گوید:
        نصرت بالرعب فهو یصیر امامی مسیرة شهر، با ترور یاری شده‌ام و او جلو من مسیر یک ماه در حرکت است.
      مجلسی شیعه در بحار الانوار جلد 16 صفحه‌ی 116 می‌گوید:
      قال الرسول: أما والذي نفس محمد بيده لقد جئتكم بالذبح . فرستاده‌ی الله گفت: سوگند که کسی که جانم در دستش است، یقینا من پیش شما به(وسیله‌ی) سربریدن آمدم.
      در یکی از معتبرترین کتب اهل سنت "مسند احمد ابن حنبل جلد 2 صفحه‌ی 218" هم چنین مضمونی وجود دارد.
       ر صحیح بخاری که معتبرترین کتاب جهان اسلام است حدیثی وجود دارد که در آن به صراحت بر ستم اسلام و زورگوئی این دین در مجبور کردن مردم به پذیرش اسلام سخن می‌گوید:
      خير الناس للناس تأتون بهم في السلاسل في أعناقهم حتى يدخلوا في الإسلام (صحیح بخاری/جلد4/ص 1660) بهترین مردم برای مردم کسی است که با زنجیرهائی نزد آنان برود و بر گردنشان بیندازد تا اینکه وارد اسلام شوند.
      در سیره‌ی ابن هشام جلد 6 به روشنی سخن از چندین تروری شده است که به دست یاران محمد صورت گرفته است، من‌جمله:
1- دونیم کردن "ام قرفه".
2- کشتن "عصماء بنت مروان" در حالیکه بچه‌اش را شیر می‌داد، مسلمین جگرش را درآوردند.
3- ترور "ابی عفک"، پیرمردی 120 ساله.
4- کشتن "شیبینه" به جرم یهودی بودن، زیرا محمد دستور داده بود هر یهودی را یافتید بکشید.
5- کشتن "کعب ابن اشرف" جلو عروسش و بردن سر او نزد محمد.
6- پنج تکه کردن "ابی رافع بن عبدالله" یهودی جلو همسرش.
و موارد دیگری.......
 ============================================================
 


اگر کسی تصور می‌نماید که بت پرستان، تندیسهائی که با دست خویش می‌تراشیدند را خدا می‌خواندند و معتقد بودند که خود آنها می‌توانند سبب رسیدن خیر و یا شر شوند، سخت در اشتباه است.
اقرار به یگانگی الله در وجود او، بندگی برای او و نامها و صفاتی را که برای خویش بیان نموده را توحید می‌نامند.
اولین مرحله از توحید، را توحید ربوبیت(ارباب بودن) می‌گویند و آن اقرار یگانگی وجود خدائی است که تمام هستی از اوست و او مسبب تمام پدیده‌هاست .
تا آنجائیکه به ملتی بت پرست مانند اعراب پیش از اسلام باز می‌گردد، آنان دارای چنین توحیدی بودند:
وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ (عنکبوت/61) اگر از آنها (مشرکان ) بپرسید که چه کسی آسمانها و زمین را پدید آورد , و چه کسی خورشید و ماه را تسخیر نمود خواهند گفت الله، پس برای چه از (عبادت) ما روی بر می‌گردانند؟
و آیات مشابه دیگر که در قرآن وجود دارد، اما پرسشی که مطرح می‌گردد این است که:
پس چرا آنها، این بتها را مورد پرستش قرار می‌دادند؟
به این پرسش نمی‌توان پاسخ داد مگر اینکه دومین نوع توحید شناخته گردد.
این نوع توحید چیزی جز توحید بندگی الله نیست و از آن به عنوان توحید الوهیت نام برده م‌یشود.
پس در آغاز لازم است که این نوع توحید را بشناسیم.
برای شناخت این نوع از توحید؛ نخست باید دو موجود اسطوره‌ای عربها را شناخت، الله و اله.
اعراب در گذشته اله‌های زیادی داشتند، اما الله تنها یکی بود که معرفه‌ی اله است(ال+اله).
آنها معتقد بودند که الله در بالا، بزرگترین اله است؛ عواملی را در دنیا تعیین نموده و خود او به دلیل منزلتی که دارد، نباید مستقیما از او درخواستی داشت؛ لذا باید از اله ها درخواست نمود تا آنها، درخواست ما را به الله، خدای اصلی برسانند.
در همین راستا بود که تندیسهائی را به شکل الهه‌هایشان را می‌ساختند و آنها را واسطه‌ای بین خویش و الله قرار می‌دادند:
أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ (زمر/3) همانا دين خالص از آن الله است، و آنها كه غير از الله را اولياي خود قرار دادند، و دليلشان اين بود كه اينها را نمي‏پرستيم مگر به خاطر اينكه ما را به الله نزديك كنند، الله روز قيامت ميان آنها در آنچه اختلاف داشتند داوري مي‏كند، الله آن كس را كه دروغگو و كفران كننده است هرگز هدايت نمي‏كند.

هنگامیکه پیامبر اسلام آغاز به انتشار این دین نمود، مدت مدیدی را فقط بر روی این موضوع کار می‌کرد که به آنها بگوید هیچ الهی در دنیا غیر از الله نیست و این همان مفهوم "لا اله الا الله" می‌باشد؛ این موضوع نقطه انفصال دین اسلام با ادیان اعراب پیش از اسلام بود.
بت پرستان پیش از اسلام، تمام اله‌های معروفشان که بسیار زیاد بودند، را در محلی که آنجا را خانه‌ی الله (بیت الله) می‌نامیدند قرار داده بودند و آنها را مورد پرستش قرار می‌دادند، هر مشکلی که برایشان پیش می‌آمد، بلافاصله به آنها متوسل می‌شدند.
نمونه‌ی بارز چنین توسلی، در توسل مادر علی ابن ابیطالب هنگام مشکل پیدا کردن در زایش علی را می‌بینیم؛ خانواده‌ی آنها چون از متولیان این خانه بودند، هنگام مواجه شدن با این مشکل، زن ابیطالب را درون خانه‌ی کعبه و نزد بتها بردند تا با توسل به آنها از این مشکل رهائی یابند، زیرا هنوز اسلام نیامده بود وهیچ کس حتی محمد ابن عبدالله از ایمان که در معنای لا اله الا الله نهفته است، چیزی نمی‌دانست:
وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ (شوری/ 52 همانگونه كه بر پيامبران پيشين وحي فرستاديم بر تو نيز روحي را به فرمان خود وحي كرديم، تو(ای محمد) پيش از اين نمي‏دانستي كتاب و ايمان چيست ولي ما آنرا نوري قرار داديم كه بوسيله آن هر كس از بندگان خويش را بخواهيم هدايت مي‏كنيم، و تو مسلما به سوي راه مستقيم هدايت مي‏كني.

پس الله محمد را هدایت نمود و محمد سایرین را، لذا رفتن نزد بتهای درون کعبه بدون شک برای پرستش بوده و عبادتی که برای غیر الله باشد، شرک است.
خانه‌ای که تندیسهای الهه‌هایشان در آنجا نگهداری می‌کردند را طواف می‌نمودند و برایش از بهترین پارچه‌ها لباسی می‌دوختند.
بهترین حالت برای انجام مراسمشان در اطراف همین خانه، برهنه شدن بود؛ زیرا در این حالت، مانند زمانی می‌شدند که تازه از مادر زاده شده بودند؛ آنها در همین مراسم حیواناتی را قربانی می‌کردند، همچنین عربها شکار را در ماه عبادت (حج) حرام می‌دانستند.
با نگاهی به موارد مطرح شده، متوجه می‌گردیم که اسلام تمام این مراسم را با تغییراتی جزئی حفظ نمود.
اکنون اگرچه درون این خانه، بتی وجود ندارد، اما مقدس‌ترین سنگ، که حجر الاسود نام داشت را همچنان مقدس می‌شمارند. بت پرستان معتقد بودند که این سنگ همراه آدم از بهشت در این سرزمین افتاده است.
لذا در اساس وجود همین خانه به عنوان بیت الله، هیچگونه تغییری داده نشد و آنها برای اله‌ها، خانه‌ای را در نظر می‌گیرند.
بنابراین مسلمانان، بت پرستی را تغییر دادند و آنرا به خانه‌ی الله پرستی تبدیل نمودند، پس:
هیچگونه تفاوتی بین بت پرستی با امامزاده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر