شنبه

ایرانخوار پیر

از ان زمان که خود را شناختم این فرد رهبر مملکتم بود مملکتی من با هزاران امید در ان به تکاپو پرداختم درس خواندم و بزرگ شدم غافل از ان که پدرم با چه زحمتی مخارج زندگی ما را تامین می کند من بزرگتر می شدم و پدرم پیرتر من می خوردم و پدرم با زحمت شکم من و 2 خواهر و برادر دیگرم را سیر می کرد غافل از این که روزی من هم به این درد دچار خواهم شد حال من خود یک پدر هستم با این تفاوت که پدر من با هر زحمتی لااقل شکم ما را سیر می کرد ولی من حتی توان ان را ندارم که شکم خود را سیر کنم چه برسد به خانواده ام جا دارد دست پدرم را بوسه بزنم و به او دست مریزاد بگویم و بگویم پدر جان شما که انقلاب کردید این را می خواستید که یک سری اشخاص بی سواد بر شما حکومت کنند خون شما را در شیشه کنند واین اینده را برای ما رقم بزنند .
من از شما سوال می کنم اقای خامنه ای اگر پسر شما در این وضعیت بود چه می کردید ایا واقعا نگاه می کردید و از خدا می خواستید که انها را کمک کند یا مثل پدر من هر روز از زره زره آب شدن فرزندتان زیر این همه مشکلات خرد می شدید ای کثیف تر از تمام پلیدیها به روزی فکر کن که جوانان وطن فرزندانت را در ملع عام همچون رفتار خود شما به دار مجازات بیاویزند و آن روز نزدیک است .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر